English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
treaties U موافقت نامه
concordat U موافقت نامه
agreement U موافقت نامه
treaty U موافقت نامه
agreements U موافقت نامه
trade agreement U موافقت نامه تجاری
geneva convention U موافقت نامه ژنو
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
bond U تعهد موافقت نامه
bretton woods agreement U موافقت نامه برتن وودز
protocol U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
protocols U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
general agreement on tariff & trade (gat U موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
judgement U داوری
justiceship U داوری
judgements U داوری
arbitration U داوری
umpirage U داوری
adjudication U داوری
judgments U داوری
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
adjudge داوری کردن
prejudices U پیش داوری
prejudice U پیش داوری
misjudge U بد داوری کردن
the great inquest U روز داوری
umpired U داوری کردن
judging U داوری کردن
arbitrate U داوری کردن
arbitrated U داوری کردن
umpireship U داوری حکمیت
judge U داوری کردن
judged U داوری کردن
judges U داوری کردن
misjudging U بد داوری کردن
misjudged U بد داوری کردن
arbitrating U داوری کردن
arbitrates U داوری کردن
frame of reference U چهارچوب داوری
tribunal of arbitration U دیوان داوری
frames of reference U چهارچوب داوری
umpiring U حکمیت داوری
umpiring U داوری کردن
referees U داوری کردن
infatuated U دارای داوری بد
referee U داوری کردن
refereed U داوری کردن
refereeing U داوری کردن
judgements U دادرسی داوری
umpires U داوری کردن
umpires U حکمیت داوری
value judgment U داوری ارزشی
vermifuge U داوری ضد کرم
judgments U دادرسی داوری
arbiter U داوری کردن
arbiters U داوری کردن
umpire U حکمیت داوری
umpire U داوری کردن
umpired U حکمیت داوری
judgement U دادرسی داوری
ad hoc arbitration U داوری موردی
arbitration clause U شرط داوری
arbitration award U رای داوری
arbitral tribunal U دیوان داوری
appeal to arbitration U توسل به داوری
arbitral award U رای داوری
arbitrage U داوری کردن
adjudicating U داوری کردن
arbitrable U قابل داوری
adjudicates U داوری کردن
adjudicated U داوری کردن
adjudicate U داوری کردن
arbitration committee U کمیته داوری
agreement of arbitration U قرارداد داوری
d. of judgment U روز داوری
judgement day U روز داوری
judgment U داوری دادرسی
misjudges U بد داوری کردن
jurisdiction clause U شرط داوری
umpires U داوری عملیات بازرس
arbitrating U به داوری ارجاع کردن
umpired U داوری عملیات بازرس
umpire U داوری عملیات بازرس
arbitrates U به داوری ارجاع کردن
arbitrated U به داوری ارجاع کردن
arbitrate U به داوری ارجاع کردن
to hold the scales even U عادلانه داوری کردن
decisions U حکم دادگاه داوری
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
umpiring U داوری عملیات بازرس
he judged impartially U بیطرفانه داوری کرد
you do me injustice U در حق من درست داوری نمیکنید
decision U حکم دادگاه داوری
reference U ارجاع امر به داوری
judicial U قطعی داوری کننده
awarding U حکم هیات داوری
award U حکم هیات داوری
awarded U حکم هیات داوری
minaei U از اصطلاحات داوری کاراته
references U ارجاع امر به داوری
awards U حکم هیات داوری
prejudging U پیش داوری کردن
prejudge U پیش داوری کردن
prejudged U پیش داوری کردن
prejudges U پیش داوری کردن
judges U داوری کردن فتوی دادن
judging U داوری کردن فتوی دادن
judge U داوری کردن فتوی دادن
judged U داوری کردن فتوی دادن
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra U دیوان دایمی داوری بین المللی
referee in case of need U داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
adhesion U موافقت
entente U موافقت
assentation U موافقت
consents U موافقت
sympathy U موافقت
sympathies U موافقت
congeniality U موافقت
consented U موافقت
accordance U موافقت
consent U موافقت
consenting U موافقت
congruity U موافقت
agreement U موافقت
settle for <idiom> U موافقت با
understanding U موافقت
understandings U موافقت
approbation U موافقت
consentaneity U موافقت
concurrence U موافقت
union U موافقت
accompt U موافقت
unions U موافقت
accords U موافقت
keeping U موافقت
accord U موافقت
accorded U موافقت
agreeability U موافقت
agreeableness U موافقت
accommodating U موافقت
ententes U موافقت
acquiescence U موافقت
ententes cordiales U موافقت
approval U موافقت
agreements U موافقت
quota agreement U موافقت سهمیه
assent U موافقت کردن
disagreements U عدم موافقت
nonconformity U عدم موافقت
assenting U موافقت کردن
admit موافقت کردن
propitiousness U موافقت مساعدت
congruence U موافقت تناسب
consenting U موافقت کردن
to come to an agreement U موافقت پیداکردن
to come in to line U موافقت کردن
compliable U قابل موافقت
consented U موافقت کردن
consent U موافقت کردن
to look after موافقت کردن
non placer U موافقت نمیشود
accommodations U تطبیق موافقت
endorsements U موافقت تایید
complies U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
disagreement U عدم موافقت
complying U موافقت کردن
condescension U تمکین موافقت
endorsement U موافقت تایید
accede U موافقت کردن
non concurrence U عدم موافقت
assented U موافقت کردن
non compliance U عدم موافقت
accommodation U تطبیق موافقت
non cincurrence U عدم موافقت
assents U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com