Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
win a lady's hand
U
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to get somebody paired off with somebody
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to fix somebody up with somebody
[American E]
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
to pair somebody off
[up]
with somebody
U
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
physical capacity for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
medical fitness for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
overt collusion
U
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
joins
U
ازدواج کردن
join
U
ازدواج کردن
marries
U
ازدواج کردن
to take to wife
U
ازدواج کردن با
tie the knot
<idiom>
U
ازدواج کردن
marry
U
ازدواج کردن
wive
U
ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio
U
ازدواج کردن
joined
U
ازدواج کردن
ask for a lady's hand
U
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
annul a marriage
U
عقد ازدواج را فسخ کردن
marriage
U
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
U
ازدواج پیمان ازدواج
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
To marry below ones station.
U
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
accord
U
موافقت کردن
acquiesce
U
موافقت کردن
assents
U
موافقت کردن
acceded
U
موافقت کردن
accede
U
موافقت کردن
complied
U
موافقت کردن
accorded
U
موافقت کردن
consenting
U
موافقت کردن
to come in to line
U
موافقت کردن
assenting
U
موافقت کردن
jibing
U
موافقت کردن
comply
U
موافقت کردن
consented
U
موافقت کردن
complies
U
موافقت کردن
concurring
U
موافقت کردن
concur
U
موافقت کردن
concurred
U
موافقت کردن
approbate
U
موافقت کردن
consents
U
موافقت کردن
complying
U
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
homologate
U
موافقت کردن
assented
U
موافقت کردن
consent
U
موافقت کردن
grant
U
موافقت کردن
granted
U
موافقت کردن
grants
U
موافقت کردن
assent
U
موافقت کردن
jibed
U
موافقت کردن
accords
U
موافقت کردن
go along
<idiom>
U
موافقت کردن
approves
U
موافقت کردن
jibes
U
موافقت کردن
acceding
U
موافقت کردن
accomodate
U
موافقت کردن
approving
U
موافقت کردن
gibes
U
موافقت کردن
approve
U
موافقت کردن
concurs
U
موافقت کردن
accedes
U
موافقت کردن
jibe
U
موافقت کردن
intermarry
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office
U
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
collogue
U
موافقت دروغی کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
to fall in
U
فروکشیدن موافقت کردن
in keeping with
<idiom>
U
مشابه ،موافقت کردن
to a to a proposal or opinion
U
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
to agree on something
U
موافقت کردن با چیزی
overwrite
U
باپرداخت موافقت کردن
approbate
U
پسندیدن موافقت کردن
approval to the majority
U
با اکثریت موافقت کردن
If only she would marry me !
U
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
to go in with
U
ملحق شدن با موافقت کردن با
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
acquiesces
U
رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing
U
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced
U
رضایت دادن موافقت کردن
lip service
<idiom>
U
تنها زبونی موافقت کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
obeys
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
to come to an explanation
U
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
admitting
U
موافقت کردن تصدیق کردن
admits
U
موافقت کردن تصدیق کردن
okay
U
تصویب کردن موافقت کردن
ok
U
تصویب کردن موافقت کردن
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
interwed
U
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
subscribes
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
marriageable age
U
ازدواج
spousal
U
ازدواج
matrimony
U
ازدواج
hymen
U
ازدواج
hymens
U
ازدواج
marriages
U
ازدواج
marriage
U
ازدواج
matches
U
ازدواج زورازمایی
marriages of convenience
U
ازدواج مصلحتی
match
U
ازدواج زورازمایی
misogamy
U
ازدواج ستیزی
mismatch
U
ازدواج ناجور
mesalliance
U
ازدواج با زیردستان
wedded
U
ازدواج کرده
marriage line
U
گواهینامه ازدواج
misogamy
U
بیزاری از ازدواج
marriage registry
U
دفتر ازدواج
misogamist
U
بیزار از ازدواج
registration of marriage
U
ثبت ازدواج
A marriage of convenience .
U
ازدواج مصلحتی
marriage of convenience
U
ازدواج مصلحتی
soles
U
ازدواج نکرده
marriage bed
U
قباله ازدواج
sole
U
ازدواج نکرده
intermarriage
U
ازدواج با خویشاوندان
gamophobia
U
ازدواج هراسی
temporary marriage
U
ازدواج موقت
termination of marriage
U
فسخ ازدواج
dissolution of marriage
U
انحلال ازدواج
remarriage
U
ازدواج مجدد
post nuptial
U
بعد از ازدواج
wedder
U
ازدواج کننده
affiance
U
پیمان ازدواج
matrimonial
U
مربوط به ازدواج
premarital
U
پیش از ازدواج
remarriages
U
ازدواج مجدد
civil marriages
U
ازدواج محضری
civil marriage
U
ازدواج محضری
single
U
ازدواج نکرده
matrimony
U
ازدواج نکاح
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
nullity of marriage
U
بطلان ازدواج
wedded
U
وابسته به ازدواج
marriage line
U
عقدنامه سند ازدواج
newlywed
U
تازه ازدواج کرده
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
adultery
U
بی دینی ازدواج غیرشرعی
matchmaker
U
دلال یا دلاله ازدواج
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
matchmakers
U
دلال یا دلاله ازدواج
exogamy
U
ازدواج با افرادخارج از قبیله
celibacy
U
بی شوهری امتناع از ازدواج
break up of the a proposed marriage
U
به هم خوردن ازدواج احتمالی
endogamy
U
رسم ازدواج قبیلهای
common law marriage
U
ازدواج غیر رسمی
nubile
U
قابل ازدواج و همسری
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
hetaerism
U
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
levirate
U
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
in law
U
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
sororate
U
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
Congratrlation on your marriage .
U
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
bastard eigne
U
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
morganatic
U
ازدواج کننده باپست تراز خود
intermarriage
U
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
shack up with
<idiom>
U
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
miscegenation
U
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
She married a man old eonugh to be her father.
U
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
polygeny
U
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com