Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
concurring
U
موافقت کردن
concurred
U
موافقت کردن
comply
U
موافقت کردن
concur
U
موافقت کردن
complying
U
موافقت کردن
assented
U
موافقت کردن
assenting
U
موافقت کردن
accomodate
U
موافقت کردن
assents
U
موافقت کردن
approve
U
موافقت کردن
complies
U
موافقت کردن
assent
U
موافقت کردن
concurs
U
موافقت کردن
approves
U
موافقت کردن
jibing
U
موافقت کردن
jibes
U
موافقت کردن
accede
U
موافقت کردن
acceded
U
موافقت کردن
grant
U
موافقت کردن
accedes
U
موافقت کردن
acceding
U
موافقت کردن
consents
U
موافقت کردن
consenting
U
موافقت کردن
consented
U
موافقت کردن
consent
U
موافقت کردن
acquiesce
U
موافقت کردن
to come in to line
U
موافقت کردن
grants
U
موافقت کردن
granted
U
موافقت کردن
approbate
U
موافقت کردن
complied
U
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
jibed
U
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
jibe
U
موافقت کردن
gibes
U
موافقت کردن
go along
<idiom>
U
موافقت کردن
homologate
U
موافقت کردن
approving
U
موافقت کردن
accords
U
موافقت کردن
accorded
U
موافقت کردن
accord
U
موافقت کردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
overwrite
U
باپرداخت موافقت کردن
approbate
U
پسندیدن موافقت کردن
approval to the majority
U
با اکثریت موافقت کردن
to agree on something
U
موافقت کردن با چیزی
to fall in
U
فروکشیدن موافقت کردن
collogue
U
موافقت دروغی کردن
to a to a proposal or opinion
U
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
in keeping with
<idiom>
U
مشابه ،موافقت کردن
lip service
<idiom>
U
تنها زبونی موافقت کردن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
acquiesced
U
رضایت دادن موافقت کردن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
acquiesces
U
رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing
U
رضایت دادن موافقت کردن
to go in with
U
ملحق شدن با موافقت کردن با
obey
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
to come to an explanation
U
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
win a lady's hand
U
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
announced
U
اعلام کردن
promulgating
U
اعلام کردن
enunciated
U
اعلام کردن
promulgates
U
اعلام کردن
statements
U
اعلام کردن
promulgated
U
اعلام کردن
exclaim
U
اعلام کردن
promulgate
U
اعلام کردن
announce
U
اعلام کردن
broadcast
U
اعلام کردن
acclaims
U
اعلام کردن
blazon
U
اعلام کردن
announcing
U
اعلام کردن
enunciate
U
اعلام کردن
announces
U
اعلام کردن
damm
U
بد اعلام کردن
broadcasts
U
اعلام کردن
proclamation
U
اعلام کردن
acclaimed
U
اعلام کردن
quote
U
اعلام کردن
quoted
U
اعلام کردن
acclaiming
U
اعلام کردن
proclamations
U
اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن
exclaimed
U
اعلام کردن
exclaims
U
اعلام کردن
exclaiming
U
اعلام کردن
statement
U
اعلام کردن
promulge
U
اعلام کردن
quotes
U
اعلام کردن
enunciates
U
اعلام کردن
enouce
U
اعلام کردن
enounce
U
اعلام کردن
acclaim
U
اعلام کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
early warning
U
اعلام خطر کردن
absolves
U
اعلام بی تقصیری کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
to call a meeting
U
جلسهای را اعلام کردن
absolved
U
اعلام بی تقصیری کردن
call out
U
اعلام خطر کردن
absolving
U
اعلام بی تقصیری کردن
impeached
U
اعلام جرم کردن
acknowledging
U
اعلام معرف کردن
indicting
U
اعلام جرم کردن
acknowledge
U
اعلام وصول کردن
acknowledges
U
اعلام نشانی کردن
impeaching
U
اعلام جرم کردن
acknowledging
U
اعلام نشانی کردن
acknowledges
U
اعلام معرف کردن
impeaches
U
اعلام جرم کردن
hails
U
اعلام ورود کردن
acknowledging
U
اعلام وصول کردن
hailing
U
اعلام ورود کردن
hailed
U
اعلام ورود کردن
hail
U
اعلام ورود کردن
impeach
U
اعلام جرم کردن
indicted
U
اعلام جرم کردن
acknowledge
U
اعلام نشانی کردن
announce in advance
U
از پیش اعلام کردن
acknowledges
U
اعلام وصول کردن
early-warning
U
اعلام خطر کردن
absolve
U
اعلام بی تقصیری کردن
indicts
U
اعلام جرم کردن
indict
U
اعلام جرم کردن
acknowledge
U
اعلام معرف کردن
to announce one's arrival
U
ورود خود را اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
warning
U
اعلام خطر کردن هشدار
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
to call to arms
U
اعلام دست به اسلحه کردن
warnings
U
اعلام خطر کردن هشدار
to do homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
open the meeting
U
رسمیت جلسه را اعلام کردن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
ok
U
تصویب کردن موافقت کردن
admits
U
موافقت کردن تصدیق کردن
okay
U
تصویب کردن موافقت کردن
admitting
U
موافقت کردن تصدیق کردن
acknowledge
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone
U
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledges
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything
U
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
toll
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com