Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
balaam
U
موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scaling ladder
U
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
padding
U
روشی برای پرکردن بلوکی از اطلاعات باکاراکترها
he writes for the papers
U
برای روزنامه هامقاله مینویسد
there is a rush for the papers
U
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
itemizer
U
کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
paragraphist
U
کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
amalgams
U
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam
U
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
papers
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papering
U
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
penny a liner
U
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
staffers
U
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffer
U
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
quadding
U
درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
pad character
U
کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
emptier
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empties
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptied
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
dense index
U
لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
emptiest
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
linear
U
لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
list
U
لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
blank
U
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blankest
U
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
populates
U
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating
U
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate
U
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
shoaly
U
دارای جاهای کم اب
sacred places
U
جاهای مقدس
pickup reel
U
نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
to go places
U
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
occasional licence
U
پروانه فروش نوشابه درمواقع و جاهای معین
privilege cab
U
درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
globetrotters
U
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotter
U
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
agoraphobic
U
شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
We do not usually go places that cost a lot of money.
U
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
vacancy
U
محل خالی جای خالی
vacancies
U
محل خالی جای خالی
modem
U
دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
format
U
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats
U
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
Are there any antiquities here?
U
آیا اینجا آثار باستانی
[اشیا عتیقه و جاهای قدیمی]
وجود دارد؟
manspace
U
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
wait condition
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
redliner
U
خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
crammed
U
پرکردن
charge
U
پرکردن
fill up
U
پرکردن
to cover in
U
پرکردن
thwacks
U
پرکردن
thwacking
U
پرکردن
thwacked
U
پرکردن
brims
U
پرکردن
brim
U
پرکردن
brimmed
U
پرکردن
charges
U
پرکردن
cramming
U
پرکردن
fillings
U
پرکردن
crams
U
پرکردن
filling
U
پرکردن
stud
U
پرکردن
cram
U
پرکردن
brimming
U
پرکردن
thwack
U
پرکردن
to fill in
U
پرکردن
suffuses
U
پرکردن
suffusing
U
پرکردن
to fill up
U
پرکردن
suffuse
U
پرکردن
suffused
U
پرکردن
franks
U
چپانیدن پرکردن
replenishes
U
پرکردن مجدد
frank
U
چپانیدن پرکردن
franked
U
چپانیدن پرکردن
franker
U
چپانیدن پرکردن
bleeder current
U
جریان پرکردن
electrize
U
بابرق پرکردن
refills
U
دوباره پرکردن
refilled
U
دوباره پرکردن
stuffs
U
چرند پرکردن
slush
U
با دوغاب پرکردن
replenishment
U
دوباره پرکردن
franking
U
چپانیدن پرکردن
frankest
U
چپانیدن پرکردن
refill
U
دوباره پرکردن
stuff
U
چرند پرکردن
stuffed
U
چرند پرکردن
To have a tooth fI'lled.
U
دندان پرکردن
clog
U
زیادی پرکردن
refilling
U
دوباره پرکردن
replenished
U
پرکردن مجدد
replenish
U
پرکردن مجدد
replenishing
U
پرکردن مجدد
clogged
U
زیادی پرکردن
clogs
U
زیادی پرکردن
full
U
پرکردن پرشدن
fullest
U
پرکردن پرشدن
form
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
forms
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
overcharged
U
بیش از فرفیت پرکردن
overcharging
U
بیش از فرفیت پرکردن
stowing
U
خوب جا دادن پرکردن
overcharges
U
بیش از فرفیت پرکردن
to replace a loss
U
جای زیانی را پرکردن
stows
U
خوب جا دادن پرکردن
heaping
U
توده کردن پرکردن
overcharge
U
بیش از فرفیت پرکردن
stow
U
خوب جا دادن پرکردن
heaps
U
توده کردن پرکردن
to fill up an excavation
U
گودی ای راباخاک پرکردن
lard vt
U
با قیمه خوک پرکردن
stowed
U
خوب جا دادن پرکردن
load
U
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
loads
U
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
tamp
U
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
gas up
<idiom>
U
پرکردن باک گاز
heap
U
توده کردن پرکردن
carpet moth
U
بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
tamp
U
دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
To recoup ones losses.
U
جای ضرر وزیان را پرکردن
loads
U
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
U
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
filet
U
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
spalls
U
تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
taxidermy
U
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
zeros
U
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
zero
U
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
zeroes
U
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
fillet
U
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillets
U
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleted
U
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
chargers
U
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
filleting
U
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
charger
U
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
the daily paper
U
روزنامه
newspapers
U
روزنامه
papers
U
روزنامه
newspaper
U
روزنامه
journal
U
روزنامه
papered
U
روزنامه
paper
U
روزنامه
journals
U
روزنامه
papering
U
روزنامه
journals
U
دفتر روزنامه
journalists
U
روزنامه نگار
newsmen
U
روزنامه فروش
journalism
U
روزنامه نگاری
official jurnal
U
روزنامه رسمی
paper boy
U
روزنامه فروش
paper boy
U
روزنامه رسان
paper boys
U
روزنامه فروش
book of account
U
دفتر روزنامه
paper boys
U
روزنامه رسان
newsstand
U
روزنامه فروشی
sportswriter
U
خبرنگارورزشی روزنامه
newspaper columns
U
ستونهای روزنامه
editor
U
سردبیر روزنامه
publicists
U
روزنامه نگار
publicist
U
روزنامه نگار
newsman
U
روزنامه فروش
journalist
U
روزنامه نگار
gazetteer
U
روزنامه نویس
journal
U
دفتر روزنامه
daily news paper
U
روزنامه یومیه
columns
U
ستون روزنامه
logbook
U
روزنامه دریاپیمایی
daily
U
روزنامه یومیه
dailies
U
روزنامه یومیه
official gazette
U
روزنامه رسمی
column
U
ستون روزنامه
daybook
U
دفتر روزنامه
local paper
U
روزنامه محلی
day book
U
دفتر روزنامه
newspaperman
U
روزنامه نگار
cutting
U
برش روزنامه
newsprint
U
طبع روزنامه
newspapermen
U
روزنامه نگار
news vendor
U
روزنامه فروش
news agent
U
روزنامه فروش
newspaperman
U
روزنامه فروش
newsboy
U
پسر روزنامه فروش
editoress
U
مدیره روزنامه یامجله
newspapers
U
روزنامه نگاری کردن
trade journal
U
روزنامه یا مجله بازرگانی
newspaper
U
روزنامه نگاری کردن
name plates
U
نام و آرم روزنامه
news room
U
اطاق روزنامه خوانی
newsstand
U
دکه روزنامه فروشی
purchase journal
U
دفتر روزنامه خرید
unit journal
U
دفتر روزنامه یکان
semi monthly
U
روزنامه یامجله دوهفتگی
sales d.
U
دفتر فروش روزنامه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com