English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
housemother U زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
housemothers U زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
circadian U شبانه روزی
hostels U شبانه روزی
quotidian U شبانه روزی
round-the-clock شبانه روزی
hostel U شبانه روزی
hostelry U شبانه روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
hosteler U مقیم شبانه روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
black out U حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
boardinghouse U پانسیون
boarding house U پانسیون
boarding houses U پانسیون
boarded U پانسیون شدن
pension U پانسیون شدن
clubhouse U پانسیون عزبها
clubhouses U پانسیون عزبها
pensions U پانسیون شدن
pension U مقرری پانسیون
pensions U مقرری پانسیون
board U پانسیون شدن
pension U حقوق بازنشستگی پانسیون
pensions U حقوق بازنشستگی پانسیون
for full board U برای تمام پانسیون
for half board U برای نیم پانسیون
night vision U دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
Can you recommend a guest house? U آیا میتوانید یک پانسیون به من معرفی کنید؟
hotel U مهمانخانه
lodging house U مهمانخانه
guest house U مهمانخانه
guest houses U مهمانخانه
hotels U مهمانخانه
public house U مهمانخانه
public houses U مهمانخانه
innholder U مهمانخانه دارinnervate
hostler U مهمانخانه دار
bellboy U پادو مهمانخانه
bellboys U پادو مهمانخانه
inns U مهمانخانه کاروانسرا
boots U شاگرد مهمانخانه
landlady U زن مهمانخانه دار
inn U مهمانخانه کاروانسرا
landladies U زن مهمانخانه دار
restaurateurs U مهمانخانه دار
restaurateur U مهمانخانه دار
garcon U پیشخدمت مهمانخانه
restauranteur U مهمانخانه دار
boniface U صاحب مهمانخانه ورستوران
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
innholder U صاحب مهمانخانه یا مسافرخانه
goodman U سالار مهمانخانه دار
bill of fare U صورت اغذیه مهمانخانه
bills of fare U صورت اغذیه مهمانخانه
maitred'hotel U سرپیشخدمت مدیر مهمانخانه
lobby U سالن هتل و مهمانخانه
lobbies U سالن هتل و مهمانخانه
lobbied U سالن هتل و مهمانخانه
daily bread U روزی
duily bread U روزی
some time or other U یک روزی
some day U یک روزی
per day U روزی
some day U روزی
once upon a time U روزی
per diem U روزی
someday U روزی
some d. U یک روزی
plank U تخته میز وپیشخوان مهمانخانه
table d'hote U خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
to a at a hoted U به مهمانخانه واردشدند واردمهمانخانه شدن
cookshop U دکان خوراک پزی مهمانخانه
on a given day U در روزی معین
semidiurnal U کشندنیم روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
a few days U چند روزی
perdiem U بقرار روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
bellhops U مخفف bopper bell پیشخدمت و پادو مهمانخانه
bellhop U مخفف bopper bell پیشخدمت و پادو مهمانخانه
licensed victualler U مهمانخانه داری که پروانه نوشابه فروشی دارد
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
nocturnally U شبانه
nocturnal U شبانه
nightly U شبانه
reservations U رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservation U رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
barman U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barmen U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
night and day U شبانه روز
night schools U اموزشگاه شبانه
night school U اموزشگاه شبانه
vespertinal U شبانه عشایی
vespertine U مربوط به شب شبانه
burglarizes U شبانه دزدیدن
burglarized U شبانه دزدیدن
nightlife U تفریحات شبانه
burglarize U شبانه دزدیدن
overnight U در مدت یک شب شبانه
burglarizing U شبانه دزدیدن
nighttide U جزر و مد شبانه
nocturnal prayer U نماز شبانه
cracksman U دزد شبانه
night interception U رهگیری شبانه
night interception U کمین شبانه
night order U دستورات شبانه
night landing U فرود شبانه
night order U دستور شبانه
moonshiner U قاچاقچی شبانه
d. and night U شبانه روز
night operations U عملیات شبانه
pavor nocturnus U وحشت شبانه
he went by night U شبانه رفت
nocturnal U نمایش شبانه
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
floorshow U نمایش باشگاههای شبانه
night interception U استراق سمع شبانه
nightlife U شرکت در تفریحات شبانه
first post U شیپور خبر شبانه
moonlight fliting U اسباب کشی شبانه
infrared viewer U دوربین دیدبانی شبانه
schoolwork U تکلیف شبانه دانشجو
night U شب هنگام برنامه شبانه
watch and ward U حق نگهبانی روزانه و شبانه
nights U شب هنگام برنامه شبانه
battle lights U چراغ خاموشی شبانه
nocturn U سحر خوانی شبانه
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
se'nnight U یکهفته هفت شبانه روز
night cap U گشتی رزمی هوایی شبانه
friars lantern U روشنایی شبانه بر روی باطلاق
night line U ریسمان ماهی گیری شبانه
witch moth U پروانه بید شبانه شب پره
sennight U یکهفته هفت شبانه روز
whippoorwill U مرغ شبانه پشه خوارمشرق امریکا
honky tonk U محل رقص یا کلوپ شبانه ارزان قیمت
starlight scope U دوربین دید شبانه با استفاده از نور ستارگان
night clothes U لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
serenaded U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenade U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charges U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
ignisfatuus U روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
vigil U گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
vigils U گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
to fly with the owl U کارهای شبانه کردن شبگردی کردن
dead hours U ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com