Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
set back
U
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quick count
U
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
ground grainer
U
مهاجمی که پیشروی میکند
garryowen
U
مانور مهاجمی بافرستادن توپ هوایی
hookers
U
مهاجمی که وسط خط جلو درتجمع است و حق رد کردن توپ را با پا دارد
hooker
U
مهاجمی که وسط خط جلو درتجمع است و حق رد کردن توپ را با پا دارد
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
backs
U
مدافع
defendant
U
مدافع
defendants
U
مدافع
defender
U
مدافع
defenders
U
مدافع
pass rusher
U
مدافع خط
pleader
U
مدافع
back
U
مدافع
defenseless
U
بی مدافع
backer up
U
مدافع
crease defenceman
U
مدافع
close defence
U
سه مدافع
apologist
U
مدافع
championless
U
بی مدافع
apologists
U
مدافع
blue liner
U
مدافع
advocating
U
وکیل مدافع
defensor
U
وکیل مدافع
advocates
U
وکیل مدافع
position
U
موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
defending attorney
U
وکیل مدافع
blitzer
U
مدافع نفوذی
backfour
U
چهار مدافع
backman
U
بازیگر مدافع
ball hawk
U
مدافع پرقدرت
judge advocate
U
وکیل مدافع
full back
U
مدافع پوششی
advocated
U
وکیل مدافع
advocate
U
وکیل مدافع
the champion of liberty
U
مدافع ازادی
backs
U
مدافع خط میدان
self defensive
U
مدافع خود
proctor
U
وکیل مدافع
positioned
U
موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
barristers
U
وکیل مدافع
barrister
U
وکیل مدافع
back
U
مدافع خط میدان
lineman
U
مدافع یامهاجم روی خط
counselor
U
رایزن وکیل مدافع
double up
U
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
linemen
U
مدافع یامهاجم روی خط
free safety
U
مدافع در منطقه ضعف
attorney
U
نمایندگی وکیل مدافع
attorneys
U
نمایندگی وکیل مدافع
counselors
U
رایزن وکیل مدافع
counsellors
U
رایزن وکیل مدافع
counsellor
U
رایزن وکیل مدافع
chicken fight
U
سد کردن پی در پی راه مدافع
slotback
U
مدافع پشت شکاف
line backer
U
مدافع پشتیبان خط تجمع
contestants
U
مسابقه دهنده مدافع
signal caller
U
مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
contestant
U
مسابقه دهنده مدافع
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
defending shampion
U
مدافع عنوان قهرمانی
power i
U
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
squeezed
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
wing threequarter
U
هریک از دو مدافع کنار زمین
wicketkeeper
U
توپگیر مدافع میلههای کریکت
squeezes
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeeze
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezing
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
blocker
U
مدافع روی تور والیبال
bait the hole
U
گول زدن مدافع حریف
ball hawk
U
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
shortstop
U
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
cutoff block
U
سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
flare
U
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
flares
U
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
median
U
میانی
center back
U
بک میانی
centrical
U
میانی
centric
U
میانی
center land
U
خط میانی
medium
U
میانی
mediums
U
میانی
innermost
U
میانی
medial
U
میانی
mediating
U
میانی
mediates
U
میانی
mediated
U
میانی
mediate
U
میانی
mesail
U
میانی
mesal
U
میانی
mesial
U
میانی
mesne
U
میانی
inmost
U
میانی
midline
U
خط میانی
middle deck
U
پل میانی
go backdoor
U
جاگیری در پشت مدافع برای دریافت پاس
cross kick
U
ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
strong safety
U
مدافع ایمنی در سمت قوی خط تهاجم حریف
fore check
U
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
pass cut
U
روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
defenceman
U
مدافع منطقه دفاعی غیر ازدروازه بان
drop-out
U
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
dropouts
U
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
submarines
U
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
drop-outs
U
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
submarine
U
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
halfback
U
بازیگرخط میانی
i.f.
U
فرکانس میانی
mid flap
U
فلپ میانی
interband
U
باند میانی
intermediate band
U
باند میانی
mesencephalon
U
مغز میانی
interconnection
U
اتصال میانی
halfback
U
بازیگر میانی
middle ear
U
گوش میانی
drop keel
U
تیغه میانی
midsection
U
قطعه میانی
middle part
U
قسمت میانی
middle insomnia
U
بیخوابی میانی
middle fraction
U
پاره میانی
middles
U
میانی وسطی
middle fraction
U
جزء میانی
middle
U
میانی وسطی
meddle
U
میانی وسطی
meddled
U
میانی وسطی
intermediate fuse
U
فیوز میانی
intermediate image
U
تصویر میانی
intermediate layer
U
لایه میانی
intermediate link
U
حلقه میانی
intermediate office
U
مرکز میانی
intermediate oscillation
U
نوسان میانی
intermediate phase
U
فاز میانی
interphase
U
فاز میانی
intermediate plate
U
صفحه میانی
intermediate points
U
جهات میانی
intermediate zone
U
ناحیه ی میانی
intermediate frequency tank circuit
U
فرکانس میانی
intermediate anneal
U
التهاب میانی
intermediate terminal
U
ترمینال میانی
intermediate contact
U
کنتاکت میانی
intermediate distribution frame
U
مقسم میانی
intermediate field
U
میدان میانی
intermediate frequency
U
فرکانس میانی
median income
U
درامد میانی
meddles
U
میانی وسطی
lower boom
U
تیرک میانی
lower boom
U
بوم میانی
intermediate transmitter
U
فرستنده میانی
neutral conductor
U
سیم میانی
median
U
سکوی میانی
intermediate
U
طبقه میانی
midpoint
U
نقطه میانی
intermediate
U
عضو میانی
midpoints
U
نقطه میانی
center circle
U
دایره میانی
central strip
U
نوار میانی
tympanum
U
گوش میانی
tun dish throught
U
پاتیل میانی
midfield line
U
خط میانی زمین
center line
U
خط میانی زمین
center section
U
بال میانی
hogging
U
تنش میانی
middle layer
U
قشر میانی
neutral wire
U
سیم میانی
central reserve
U
سکوی میانی
dorsomedial
U
پشتی- میانی
center stripe
U
خط میانی زمین
buffer
U
حافظه میانی
ridge rope
U
سیم میانی
cut splice
U
پیوند میانی
mid
U
میانی وسطی
mid-
U
میانی وسطی
center wing
U
بال میانی
blitzing
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
delayed offside
U
تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
foot sweep
U
پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
medial layer
U
لایه میانی
[پزشکی]
intercedes
U
پادر میانی کردن
interceded
U
پادر میانی کردن
media
U
پوشش میانی سرخرگ
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
middle lintel in window
U
وادار میانی پنجره
intercede
U
پادر میانی کردن
midpoint rule
U
قاعده نقطه میانی
intermediate transformer
U
مبدل یا ترانسفورماتور میانی
centered
U
نقط ه میانی چیزی
centers
U
نقط ه میانی چیزی
centred
U
نقط ه میانی چیزی
medium frequency motor
U
موتور با فرکانس میانی
third ventricle
U
بطن میانی مغز
middle
U
منطقه میانی زمین
steering wheel hub
U
قسمت میانی غربالک
loom
U
قسمت میانی پارو
vermis
U
قطعه میانی مخچه
centre
U
نقط ه میانی چیزی
loomed
U
قسمت میانی پارو
looming
U
قسمت میانی پارو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com