Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I have a flat
[tire]
.
U
من پنچر کرده ام.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
puncturing
U
پنچر
punctured
U
پنچر
puncture
U
پنچر
punctures
U
پنچر
flat tyre
[British]
U
چرخ پنچر
flat tire
[American]
U
چرخ پنچر
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
punctures
U
پنچر شدن ماشین
punctured
U
پنچر شدن ماشین
puncturing
U
پنچر شدن ماشین
puncture
U
پنچر شدن ماشین
flat tires
[American]
U
چرخ های پنچر
flat tyres
[British]
U
چرخ های پنچر
punctures
U
سوراخ کردن پنچر شدن
puncturing
U
سوراخ کردن پنچر شدن
puncture
U
سوراخ کردن پنچر شدن
punctured
U
سوراخ کردن پنچر شدن
to have a flat tire
[tyre]
U
پنچر بودن
[لاستیک اتومبیل ]
to mend a puncture
U
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to repair a flat tire
U
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
I've a flat tyre.
یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bouffant
U
پف کرده
soufflTs
U
پف کرده
souffle
U
پف کرده
infusions
U
دم کرده
souffles
U
پف کرده
beastby
U
کرده
unconsciously
U
غش کرده
puff pastry
U
پف کرده
infusion
U
دم کرده
bloat
U
پف کرده
off the trail
U
پی گم کرده
gelid
U
یخ کرده
turgid
<adj.>
U
پف کرده
unconscious
U
غش کرده
tumid
<adj.>
U
پف کرده
puffy
<adj.>
U
پف کرده
puffed out
<adj.>
U
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
U
کرده ام
puffed
<adj.>
U
پف کرده
grown
U
رشد کرده
inwrought
U
از تو کار کرده
ghi
U
کره اب کرده
iced
U
خنک کرده
risen
U
طلوع کرده
educated
U
تحصیل کرده
ghee
U
کره اب کرده
fucate
U
رنگ کرده
fubsy
U
قوز کرده
it is very easily done
U
کرده میشود
fretty
U
اماس کرده
rooted
U
ریشه کرده
intumescent
U
اماس کرده
in flower
U
شکوفه کرده
refined
U
تمیز کرده
chose
U
انتخاب کرده
whey
U
شیرچرخ کرده
protuberant
U
باد کرده
begotten
U
تولید کرده
he is worn with travel
U
سفراوراخسته کرده
swollen
U
ورم کرده
swollen
U
اماس کرده
iced ppa
U
خنک کرده
fled
U
فرار کرده
purified
U
پاک کرده
painted
U
رنگ کرده
overage
U
کم رشد کرده
fecit
U
درست کرده
sweated
U
عرق کرده
mistaken
U
اشتباه کرده
let it be done
U
کرده شود
bendon
U
نیت کرده
ventricular
U
باد کرده
billowy
U
باد کرده
blubbery
U
ورم کرده
tumid
U
اماس کرده
farci
U
دلمه کرده
they have done their work
U
را کرده اند
intumescent
U
باد کرده
testate
U
وصیت کرده
deep rooted
U
ریشه کرده
smoothfaced
U
صاف کرده
self taught
U
تحصیل کرده
baggily
U
بطورباد کرده
warm infusion
U
چیز دم کرده
airless
U
گرفته یا دم کرده
sawn
U
اره کرده
clarified
U
صاف کرده
beheld
U
مشاهده کرده
farthingale
U
دامن پف کرده
farcie
U
دلمه کرده
pulled
U
خشک کرده
wedded
U
ازدواج کرده
strained
U
صاف کرده
tinned
U
قوطی کرده
restrained
U
لگام کرده
nodular
U
ورم کرده
enrooted
U
ریشه کرده
off the track
U
ازخط پی گم کرده
distent
U
ورم کرده
picked
U
پاک کرده
puffed out
<adj.>
U
ورم کرده
puffy
<adj.>
U
ورم کرده
tumid
<adj.>
U
ورم کرده
turgid
<adj.>
U
ورم کرده
puffed
<adj.>
U
باد کرده
hidden
U
پنهان کرده
tumescent
U
ورم کرده
getting
U
کسب کرده
full grown
U
رشدکامل کرده
full-grown
U
رشدکامل کرده
puffed
<adj.>
U
ورم کرده
grown-up
U
رشد کرده
puffy
<adj.>
U
باد کرده
knotted
U
ازدحام کرده
decorated
U
زینت کرده
carpeted
U
فرش کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
U
کار کرده
inveterate
U
ریشه کرده
grown-ups
U
رشد کرده
blown
U
ورم کرده
fried
U
سرخ کرده
turgid
<adj.>
U
باد کرده
indrawn
U
جذب کرده
puffed out
<adj.>
U
آماس کرده
puffed
<adj.>
U
آماس کرده
puffy
<adj.>
U
آماس کرده
deep-rooted
U
ریشه کرده
tumid
<adj.>
U
آماس کرده
turgid
<adj.>
U
آماس کرده
unruffled
U
ارام کرده
puffed out
<adj.>
U
باد کرده
shot
U
اصابت کرده
bunged up
U
باد کرده
tumid
<adj.>
U
باد کرده
get
U
کسب کرده
began
U
شروع کرده
gets
U
کسب کرده
shots
U
اصابت کرده
broiled meat
U
گوشت سرخ کرده
magdalen or lene
U
فاحشه توبه کرده
grenadine
U
مرغ دلمه کرده
newlywed
U
تازه ازدواج کرده
i am f.caught
U
عجب گیری کرده ام
tumid
U
ورم کرده متورم
turgescent
U
باد کرده پرطمطراق
cecils
U
قیمه سرخ کرده
clerisy
U
طبقه تحصیل کرده
ranker
U
افسر سربازی کرده
saute
U
در روغن سرخ کرده
dried fruit
U
میوه خشک کرده
a fried sausage
U
یک سوسیس سرخ کرده
school drop out
U
ترک تحصیل کرده
trigmous
U
سه بار عروسی کرده
shaveling
U
ادم اصلاح کرده
fresco a wall
U
دیوار سفید کرده را
stum
U
اب انگورتازه درخم کرده
the tribes are all up
U
طغیان کرده اند
they are on strike
U
اعتصاب کرده اند
cursed with porerty
U
نفرین کرده به گدایی
angry
U
ورم کرده دژم
made-up
U
مصنوعی بزک کرده
neutralized
U
بیطرف کرده شده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
begun
U
شروع کرده یا شده
forgotten
U
فراموش کرده یا شده
borne
U
تحمل کرده یاشده
frying
U
گوشت سرخ کرده
I have lost my wallet .
U
کیف پولم را گه کرده ام
foreseen
U
پیش بینی کرده
fries
U
گوشت سرخ کرده
fry
U
گوشت سرخ کرده
angrier
U
ورم کرده دژم
Now you are picking on me.
U
حالادیگر به من بند کرده ای
tumescent
U
اماس کرده اماسیده
cultured
U
مهذب تحصیل کرده
angriest
U
ورم کرده دژم
made up
U
مصنوعی بزک کرده
married
U
عروسی کرده متاهل
ingrained
U
دیرینه ریشه کرده
you are mistaken
U
اشتباه کرده اید
hidden information
U
اطلاعات پنهان کرده
cowslip tea
U
گل گاو زبان دم کرده
self-educated
U
پیش خودتحصیل کرده
The door is jammed.
در گیر کرده است.
self educated
U
پیش خودتحصیل کرده
de-
U
کرده را خنثی کردن
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball.
مگر کف دستم را بو کرده بودم.
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
You have rubbed your coat against some wet paint .
U
کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
They have seized ( dominated) the country.
U
مملکت را قبضه کرده اند
Our car was stuck in the
U
اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
He has collected what the other person.
<proverb>
U
هر چه این ریخته او جمع کرده.
if he has found it
U
اگر ان را پیدا کرده باشد
i own to having done it
U
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com