English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i cannot think of it U فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
it is not p for meto stay U نمیتوانم بمانم
olives a good oil U من نمیتوانم انرابخرم
if i only could see him U حیف که نمیتوانم او راببینم
i am impatient for it U نمیتوانم برای ان صبر کنم
i know not neither can i guess U نمیدانم و حدس هم نمیتوانم بزنم
i cannot say him nay U نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او
i cannot positively promise U نمیتوانم قول قطعی بدهم
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
esurience U گرسنگی
hungered U گرسنگی
hungering U گرسنگی
hungers U گرسنگی
hunger U گرسنگی
hungrily U با گرسنگی
starvation U گرسنگی
starving U گرسنگی دادن
He fainted from hunger. U از گرسنگی غش کردوافتاد
sensation of hunger U احساس گرسنگی
patience of hunger U تاب گرسنگی
under the stimulus of hunger U از فشار گرسنگی
patience of hunger U طاقت گرسنگی
ravenous hunger U گرسنگی زیاد
ravenousness U گرسنگی زیاد
starveling U گرسنگی خورده
strave U گرسنگی کشیدن
strave U گرسنگی خوردن
strave U از گرسنگی مردن
to starve to death U از گرسنگی مردن
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
hungered [arch] U گرسنگی نما
hunger pangs U دردهای گرسنگی
hungry U دچار گرسنگی
hungriest U حاکی از گرسنگی
hungriest U دچار گرسنگی
starved U گرسنگی کشیدن
starved U از گرسنگی مردن
hungrier U حاکی از گرسنگی
hungrier U دچار گرسنگی
starvation U گرسنگی کشیدن
starving U از گرسنگی مردن
starving U گرسنگی کشیدن
starves U گرسنگی دادن
starves U از گرسنگی مردن
starves U گرسنگی کشیدن
hungry U حاکی از گرسنگی
hungrily U از روی گرسنگی
starved U گرسنگی دادن
hunger drive U سائق گرسنگی
famish U گرسنگی کشیدن
famish U گرسنگی دادن
bulimy U ناخوشی گرسنگی
belly pinched U گرسنگی خورده
starve U گرسنگی کشیدن
starve U از گرسنگی مردن
starve U گرسنگی دادن
ravenously U با گرسنگی زیاد
to die of hunger [thirst] U از گرسنگی [تشنگی] مردن
a pang of hunger U احساس ناگهانی گرسنگی
hunger pain U درد گرسنگی [پزشکی]
to be reduced to starvation U اجبارا گرسنگی کشیدن
to feel [a bit] peckish U کمی حس گرسنگی کردن
hungered [arch] U گرسنگی اور خشک
i am famishing U از گرسنگی دارم می میرم
hungry U گرسنگی اور حریص
many d. of hunger U بسیاری از گرسنگی می میرند
hungriest U گرسنگی اور حریص
hungrier U گرسنگی اور حریص
The soldiers died from illness and hunger. U سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
Do you feel hungry? U شما احساس گرسنگی می کنید؟
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
I feel faint with hunger. U از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
hungers U گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungering U گرسنگی دادن گرسنه شدن
I've got the munchies. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
acoria U مرض گرسنگی داء الجوع
hunger U گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger osteopathy U بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
hungered U گرسنگی دادن گرسنه شدن
Hunger begets crime. U گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
I'm starving [to death] . U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
I'm not a bit hungry. U یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
to starve into surrender U گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com