English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Weekend U تعطیلات آخر هفته
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
i await you U منتظر شما هستم
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
forwardly U مشتاقانه
intently U مشتاقانه
anxiously U مشتاقانه
intensive U مشتاقانه
eagerly U مشتاقانه
wistfully U مشتاقانه
desirously U مشتاقانه
keenly U مشتاقانه
lap up <idiom> U مشتاقانه گرفتن
intense U قوی مشتاقانه
ambitiously U ارزومندانه مشتاقانه
an intent look U یک نگاه مشتاقانه
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
holiday U تعطیلات
To work like a beaver . U مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
anxiously [about] or [for] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
bank holidays U تعطیلات بانکی
hols U مخفف تعطیلات
get away from it all <idiom> U به تعطیلات رفتن
to take leave U به تعطیلات رفتن
bank holidays U تعطیلات رسمی
to take a vacation U به تعطیلات رفتن
vacationer U گشتگر ایام تعطیلات
holiday by the seaside [British] U تعطیلات در کنار دریا
holiday at the seaside [British] U تعطیلات در کنار دریا
legal holiday U تعطیلات رسمی وقانونی
vacationist U گشتگر ایام تعطیلات
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
holiday cottage U ویلای اجاره ای برای تعطیلات
Bang went our annul holidays. U تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
That's the end of our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
So much for our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
week U هفته
a week U یک هفته
weeks U هفته
weeklies U هفته به هفته
weekly U هفته به هفته
per week U هر هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
last week U هفته گذشته
for a week U برای یک هفته
triweekly U هر سه هفته یکبار
midweek U میان هفته
week end U اخر هفته
next week U هفته گذشته
to morrow week U از فردا یک هفته
this d. a week U یک هفته از امروز
fair market U هفته بازار
f.service U نمازمعمولی هفته
eight day U هفته کوک
A whole week U یک هفته تمام
hebdomad U هفت هفته
running days U ایام هفته
passion week U هفته مصیبت
weekday U روز هفته
weekdays U روز هفته
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
feria U یکی از ایام هفته
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
week day U روز معمولی هفته
nrxt monday U دوشنبه این هفته
i am pushed for money U هستم
am U هستم
I'm U من هستم
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
I am sure that ... U من مطمئن هستم که ...
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
I'm your age. U من هم سن شما هستم.
i feel U گرسنه هستم
iam d. to go U ارزومندرفتن هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
i have not a dry t. on me U سر تا پا خیس هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
we owe him for his services U خدمات او هستم
waiter U منتظر
waiters U منتظر
trray U منتظر
wistful U منتظر
anticipatory U منتظر
inexpectant U نا منتظر
anticipator U منتظر
anticipant U منتظر
expectant of U منتظر
waiting U منتظر
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
own a house U دارای خانهای هستم
I am at your disposal. U من دراختیار تان هستم
Join the club! U من هم درشرایطی مشابه هستم !
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
i am at your service U در خدمت شما هستم
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
feet dry U روی هدف هستم
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
i feel sleepy U خواب الود هستم
iam in bad U خیلی در تنگی هستم
i own that house U من صاحب ان خانه هستم
i am bend on going U مصمم هستم بروم
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
to look out U منتظر بودن
trray U منتظر شدن
abhide U منتظر بودن
await U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
awaiting U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i am about that U من در این خصوص دلواپس هستم
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
i am impatient for it U ازان بابت بیطاقت هستم
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
iam a for his life U برای جانش دل واپس هستم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
i owe him & U پنج لیره به او بدهکار هستم
on deck U دونده منتظر نوبت
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
to wait for any one U منتظر کسی شدن
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
less than release unit U یکان منتظر حمل
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
to look for anything U منتظر چیزی شدن
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
I am your humble servant . I defer to you . U من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I am very orderly and systematic in my work . U درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . U همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I know the area more or less . U کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
i am not made of salt U مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I look forward to receiving your reply. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I have done my homework. I know how to cope . U من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
abided U منتظر شدن وفا کردن
abide U منتظر شدن وفا کردن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
abides U منتظر شدن وفا کردن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
pasch U عید فصح تعطیلات عید پاک
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com