Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I have a cold.
U
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is proof against cold
U
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
crymotherapy
U
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy
U
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
colder
U
سرما
colds
U
سرما
coldest
U
سرما
cold
U
سرما
cold frame
U
سرما دورکن
chill
U
سرما دادن
cold short
U
شکنندگی در سرما
cold frames
U
سرما دورکن
chills
U
سرما دادن
catch a cold
<idiom>
U
سرما خوردن
chill
U
سرما خنکی
chills
U
سرما خنکی
to feel cold
U
از سرما یخ زدن
coldigor
U
سازش با سرما
catch cold
U
سرما خوردن
to freeze
U
از سرما یخ زدن
refrigerating technique
U
فن سرما سازی
we were perished with cold
U
از سرما مردیم
psychrophilic
U
سرما دوست
i wonder he did not catch cold
U
که سرما نخورد
rime
U
سرما ریزه پله
I was frozen to death .
U
از سرما سیاه شدم
slight cold
U
سرما خوردگی کم یا جزئی
To be freezing to death .
U
از سرما خشک شدن
to benvmb with cold
U
از سرما بیحس کردن
exposure to cold
U
درمعرض سرما بودن
hoarfrost
U
سرما ریزه پژه
cold is merely privative
U
سرما چیزی جز عدم
he is recovered from his cold
U
سرما خوردگی او برطرف شد
I dont mind the cold .
U
از سرما ناراحت نمی شوم
I was shivering all over with cold .
U
از سرما مثل بید می لرزیدم
frostbite
U
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
pea jacket or coat
U
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
nurse a cold
U
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
oxygen tent
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
chilled to the bones
<idiom>
U
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
to tuck up a child
[British E]
U
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
to tuck in a child
U
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
it was eaten
U
خورده شد
irriguous
U
اب خورده
eaten
U
خورده
little
U
خورده
writhen
U
پیچ خورده
writhen
U
تاب خورده
brushed
U
شانه خورده
hammer hard
U
چکش خورده
fretted by rust
U
زنگ خورده
folded picture
U
تصویر تا خورده
engrained
U
پینه خورده
symphsis
U
عضوجوش خورده
jiggly
U
تکان خورده
kinky
U
پیچ خورده
stickit
U
شکست خورده
starveling
U
گرسنگی خورده
teched
U
بهم خورده
tetched
U
بهم خورده
thrawart
U
پیچ خورده
puckery
U
چین خورده
twisty
U
پیچ خورده
plicated
U
چین خورده
vermiculate
U
کرم خورده
patsy
U
فریب خورده
on oath
U
قسم خورده
worm eaten
U
کرم خورده
mussy
U
بهم خورده
mildewy
U
باد خورده
maggoty
U
کرم خورده
kinky
U
گره خورده
distempered
U
بهم خورده
dehiscent
U
ترک خورده
clefts
U
ترک خورده
grubbiest
U
کرم خورده
eaten
U
خورده شده
grubbier
U
کرم خورده
underdogs
U
سگ شکست خورده
aggresive
U
خورده شده
underdog
U
سگ شکست خورده
belly pinched
U
گرسنگی خورده
worm-eaten
U
کرم خورده
failures
U
شکست خورده
failure
U
شکست خورده
grubby
U
کرم خورده
dislocated
U
بهم خورده
cancelled
U
قلم خورده
moth-eaten
U
بید خورده
moth eaten
U
بید خورده
deluded
U
فریب خورده
turkeys
U
شکست خورده
turkey
U
شکست خورده
corrosion
U
خورده شدن
clift
U
ترک خورده
picked
U
کلنگ خورده
cleft
U
ترک خورده
callous
U
پینه خورده
butt welded
U
از سر جوش خورده
conglomerates
U
به هم جوش خورده
carious
U
کرم خورده
wounds
U
پیچ خورده
kaput
U
کاملا شک ست خورده
corrodible
U
خورده شدنی
craven
U
شکست خورده
wound
U
پیچ خورده
withered
U
چروک خورده
crimpled
U
چوروک خورده
messy
U
بهم خورده
wounding
U
پیچ خورده
stamped
U
تمبر خورده
conglomerate
U
به هم جوش خورده
crossed out
U
قلم خورده
crackly
U
چین خورده
indisposed
U
بهم خورده
to be deluded
U
فریب خورده بودن
cat gets one's tongue
<idiom>
U
گربه زبونش را خورده
to be fooled
U
فریب خورده بودن
thraw
U
پیچ خورده دررفته
weldment
U
چیز جوش خورده
common ashlar
U
سنگ چکش خورده
Are you daft ?
U
مگر مغز خر خورده ای ؟
Today I took laxatives.
U
امروز مسهل خورده ام.
rancid
U
باد خورده فاسد
impacted
U
باهم جوش خورده
These shoes dont fit me.
U
زنگ مدرسه خورده
chiseled
U
چوب اسکنه خورده
chiselled
U
چوب اسکنه خورده
lost
U
شکست خورده گمراه
wrounght iron mill bar
U
اهن جوش خورده
spun glass
U
شیشه تاب خورده
rolled glass
U
شیشه نورد خورده
rolled iron or steel
U
فولاد نورد خورده
bound barrel
U
لوله تاب خورده
interwrought
U
بهم جوش خورده
deep dyed
U
زیاد رنگ خورده
cut in
U
چاک خورده شکافته
foul anchor
U
لنگر تاب خورده
beaten
U
چکش خورده فرسوده
certified public accountant
U
حسابدار قسم خورده
it is sufficiently stamped
U
کم تمبر خورده است
rolled profile
U
نیمرخ نورد خورده
sclerous
U
متصلب پینه خورده
indurate
U
پینه خورده کردن
patsy
U
شخص گول خورده
chartered accountant
U
حسابدار قسم خورده
grounded
U
توپ به زمین خورده
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
inure or en
U
پینه خورده کردن
gooseflesh
U
دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
fused ring system
U
سیستم حلقهای جوش خورده
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
Chartered ( certified public ) accountant .
U
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head.
U
مثل گرگ تیر خورده
a man in his forties
U
مرد چهل و خورده ساله
Our business has become tangled up.
U
کارمان پیچ خورده است
to sprain one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
to twist one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained
U
هوا خورده ورنگ پریده
weldment
U
قطعات بهم جوش خورده
foul hawse
U
زنجیرها تاب خورده اند
fusion principle
U
اصل ترکیبات جوش خورده
gyrus
U
برامدگی چین خورده مغز
tailfly
U
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
With a long face .
U
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
self deceived
U
فریب نفس خورده خود فریفته
not up
U
توپ دوبار به زمین خورده دبل
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
macadam blinding
U
خورده سنگ بخورد راه دادن
vulcanite
U
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
acid corrosion of concrete
U
خورده شدن بتن بوسیله اسید
He refused to acknowledge defeat .
U
قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere.
U
یک جای کار گره خورده است
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat
U
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
quaternion
U
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
U
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured
U
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
hole in one
U
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round
U
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
choppers
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
chopper
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed
U
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
shot group
U
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
coated chippings
U
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off
<idiom>
U
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
jungle gym
U
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
blast hole drill
U
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound
U
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick
U
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com