English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i kind of liked it U میشود گفت دوست داشتم
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
I'd like to ask her out. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
ex nunc U برای آینده
for the future <adv.> U برای آینده
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
lay up <idiom> U ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
archive U فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
not that i know of U چیزی که من بدانم نه
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
I dont know and I dont want to know . U نه می دانم ونه می خواهم بدانم
upward compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
to pick up somebody U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
i had a lettr from him U نامهای از او داشتم
i had him sing U وا داشتم بخوانم
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
I was saying to myself that. . . U داشتم تو دلم می گفتم که ...
I had a letter from my father . U از پدرم کاغذ داشتم
i had twowins and onedefc U من دو برد داشتم و یک باخت
i was busy at the moment U در ان وقت کار داشتم
i was in an awkword p U وضع بدی داشتم
i had a great wish to see him U داشتم که اورا به بینم
i had barely time to get out U همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
it is like that .i had before U مانند ان است که پیشتر داشتم
As for me , I was going crazy ( mad ) . U مرا می گویی داشتم دیوانه می شدم
I spoke my mind. U آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
i had many books he had none U من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
i lent him what money i had U هرچه پول داشتم به او وام دادم
my latehusband U شوهری که اخیر داشتم مرحوم شوهرم
My jaw dropped to the floor! <idiom> U از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I had a very bad headache, a fever, and my whole body was shaking. U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
I foud myself in opposition to my friends on this question . U در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
after mentioned U پس آینده
fear of the future U وحشت از آینده
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
remote future U آینده دور
after ages ادوار آینده
not now or ever U نه اکنون و نه در آینده
future-oriented <adj.> U آینده گرا
sustainable <adj.> U آینده گرا
in the near future U در آینده نزدیک
doctor-to-be U پزشک آینده
dead-end job U شغلی بی آینده
sustainable <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
in the long run <idiom> U آینده دور،درآخر
time will tell U در آینده معلوم می شود
a rosy future U آینده امید بخشی
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
project U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
prospect [of something] U آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
ally U دوست
allying U دوست
heart-to-heart U دوست
leal U دوست
heart to heart U دوست
amicable U دوست
dienophile U دی ان دوست
hydrophilic compound U اب دوست
formalist U دوست
hydrophilic U اب دوست
heart-to-hearts U دوست
buddies U دوست
buddy U دوست
chums U دوست
chum U دوست
friend U دوست
unfriended U بی دوست
friends U دوست
bozo U دوست
philogynist U زن دوست
friendless U بی دوست
philoginous U زن دوست
schoolmates U دوست
schoolmate U دوست
isophilic U همجنس دوست
hydrophilic compound U ترکیب اب دوست
acidophile U اسید دوست
acidophile U ترشی دوست
patriots U وطن دوست
chessist U شطرنج دوست
philanthropist U بشر دوست
hand and glove U دوست یک دل ویکزبان
philobiblic U کتاب دوست
philhellenic U دوست یونان
electrophile U الکترون دوست
his friend's murder U قتل دوست او
culturist U فرهگ دوست
xenophile U بیگانه دوست
psychrophilic U سرما دوست
expressionism U حالت دوست
humanitarian U بشر دوست
philotechnic U صنعت دوست
expressionist U حالت دوست
affects U دوست داشتن
philotechnic U صناعت دوست
amativeness U دوست داشتن
patriot U وطن دوست
philanthropists U بشر دوست
solomon U صلح دوست
dendrophilous U درخت دوست
social U جمعیت دوست
crony U دوست صمیمی
social U گروه دوست
anglophile U انگلیسی دوست
loyalist U دولت دوست
loyalists U دولت دوست
zoophilous U حیوان دوست
cronies U دوست صمیمی
I need my e U من دوست دارم
kissing kind U باهم دوست
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
dislikeable U دوست نداشتنی
dislikable U دوست نداشتنی
sweet tooth U شیرینی دوست
likeable U دوست داشتنی
careerist U حرفه دوست
lipophilic U چربی دوست
liquorish U نوشابه دوست
lithophilous U سنگ دوست
humnanist U همنوع دوست
humansit U انسان دوست
zoophilic U حیوان دوست
intimado U دوست صمیمی
hydrophile U اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic U اب دوست علاقمند به اب
pornerastic U جنده دوست
careerists U حرفه دوست
peaceable U صلح دوست
hydrophilic U ترکیب اب دوست
to make a friend of U دوست شدن با
sporting U بازی دوست
unlovely U دوست نداشتنی
likable U دوست داشتنی
bibliophil U کتاب دوست
girlfriend U دوست دختر
warlike U جنگ دوست
family men U زن و بچه دوست
myrmecophilous U مورجه دوست
family man U زن و بچه دوست
pen pal U دوست قلمی
pen pal U دوست مکاتبهای
cater cousin U دوست صمیمی
girlfriends U دوست دختر
disliked U دوست نداشتن
oxyphil U اسید دوست
dislikes U دوست نداشتن
disliking U دوست نداشتن
oxyphile U اسید دوست
negrophil U سیاه دوست
negrophil U زنگی دوست
necrophilous U لاشه دوست
pen pals U دوست مکاتبهای
heliophilous U افتاب دوست
lovable U دوست داشتنی
loveable U دوست داشتنی
hemophile U خون دوست
rats U دوست بی وفا
hail fellow U دوست صمیمی
halophilous U نمک دوست
hand and glove U دوست همراز
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
boyfriend U دوست پسر
gregarious U گروده دوست
patiot U میهن دوست
lovely U دوست داشتنی
loveliest U دوست داشتنی
lovelier U دوست داشتنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com