English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
hold a grudge <idiom> U کسی را بخاطر کاری نبخشیدن
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
business hours U ساعت کاری
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey kid [colloquial] U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
overtime U وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
some time or other U یک روزی
some d. U یک روزی
duily bread U روزی
someday U روزی
per diem U روزی
per day U روزی
some day U روزی
once upon a time U روزی
some day U یک روزی
daily bread U روزی
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
on a given day U در روزی معین
circadian U شبانه روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
hostel U شبانه روزی
a few days U چند روزی
hostels U شبانه روزی
round-the-clock شبانه روزی
semidiurnal U کشندنیم روزی
perdiem U بقرار روزی
quotidian U شبانه روزی
hostelry U شبانه روزی
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
hosteler U مقیم شبانه روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
o'clock U ساعت از روی ساعت
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
weekly U هفته به هفته
a week U یک هفته
weeklies U هفته به هفته
per week U هر هفته
weeks U هفته
week U هفته
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
eight day U هفته کوک
last week U هفته گذشته
week end U اخر هفته
passion week U هفته مصیبت
A whole week U یک هفته تمام
for a week U برای یک هفته
running days U ایام هفته
this d. a week U یک هفته از امروز
f.service U نمازمعمولی هفته
fair market U هفته بازار
midweek U میان هفته
triweekly U هر سه هفته یکبار
weekday U روز هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
to morrow week U از فردا یک هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
weekdays U روز هفته
next week U هفته گذشته
hebdomad U هفت هفته
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
I am late. U من دیر کردم.
i knocked at the door U دق الباب کردم
i hid my self U را پنهان کردم
eureka U >من کشف کردم <
iwas late U دیر کردم
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
i asked him a question U پرسشی از او کردم
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
Weekend U تعطیلات آخر هفته
nrxt monday U دوشنبه این هفته
week day U روز معمولی هفته
feria U یکی از ایام هفته
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
i did that of my own free will U این کار را کردم
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
i made him go U او را وادار کردم برود
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com