Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
branch
U
منشعب شدن گل وبوته انداختن
branches
U
منشعب شدن گل وبوته انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diapers
U
گل وبوته دارکردن
diaper
U
گل وبوته دارکردن
flame tree
U
درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
furcate
U
منشعب
ramiform
U
منشعب
radial
U
منشعب
radials
U
منشعب
bifurcate
U
منشعب شدن
ramify
U
منشعب شدن
furcate
U
منشعب شدن
divergent
U
انشعاب پذیر منشعب
fork
U
دوشاخه منشعب شدن
forking
U
دوشاخه منشعب شدن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
canalize
U
هدایت اجباری منشعب کردن
lane
U
کوچه ساختن منشعب کردن
lanes
U
کوچه ساختن منشعب کردن
gametophore
U
سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
bronchial tubes
U
برنشهای متوسط نایژه و مجراهای کوچکی که از آن منشعب میشود
axil
U
گوشه یا زاویه بین شاخه یا برگ با محوری که از ان منشعب میشود
bifurcate
U
دوشاخه کردن بدوشاخه منشعب کردن دوشاخهای
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
thick Ethernet
U
شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
divaricate
U
منشعب شدن دوشاخه شدن
nephrogenic
U
ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
let fall
U
انداختن
overthrow
U
بر انداختن
to leave out
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
souse
U
انداختن
flinging
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
overthrew
U
بر انداختن
to let fall
U
انداختن
flings
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
throws
U
انداختن
fling
U
انداختن
thrust
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
to put back
U
پس انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
overthrown
U
بر انداختن
relegate
U
انداختن
relegated
U
انداختن
relegates
U
انداختن
relegating
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
throwing
U
انداختن
throw
U
انداختن
felling
U
انداختن
spill
U
انداختن
spilled
U
انداختن
spilling
U
انداختن
spills
U
انداختن
felled
U
انداختن
fell
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
hurls
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurl
U
انداختن
fells
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
rut
U
خط انداختن
ruts
U
خط انداختن
thrusts
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
pilling
U
تل انداختن
hitched
U
انداختن
hitches
U
انداختن
hitching
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
hitch
U
انداختن
bottoms
U
ته انداختن
run home
U
جا انداختن
launching
U
به اب انداختن
hewn
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
sling
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
deleting
U
انداختن
line
U
خط انداختن در
lines
U
خط انداختن در
deleted
U
انداختن
delete
U
انداختن
slinging
U
انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
retroject
U
پس انداختن
launch
U
به اب انداختن
stagger
U
از پا انداختن
string
U
زه انداختن به
launched
U
به اب انداختن
deletes
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
slings
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
deracination
U
بر انداختن
overthrows
U
بر انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
omits
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
hewed
U
انداختن
hewing
U
انداختن
hews
U
انداختن
omitted
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
omit
U
انداختن
omitting
U
انداختن
hew
U
انداختن
expelled
U
بیرون انداختن
inaugurate
U
براه انداختن
simonize
U
برق انداختن
deactivate
U
از اثر انداختن
deactivated
U
از اثر انداختن
knock-ups
U
از کار انداختن
deactivating
U
از اثر انداختن
disfigured
U
از شکل انداختن
knock up
U
از کار انداختن
expels
U
بیرون انداختن
entrap
U
تله انداختن
entrap
U
بدام انداختن
deactivates
U
از اثر انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
slow down
U
به عقب انداختن
trap
U
درتله انداختن
knock-up
U
از کار انداختن
pickle
U
ترشی انداختن
trap
U
بدام انداختن
pickles
U
ترشی انداختن
entrapping
U
بدام انداختن
emasculates
U
از مردی انداختن
emasculating
U
از مردی انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
snard
U
بدام انداختن
trap
U
در تله انداختن
entrapping
U
تله انداختن
disfigures
U
از شکل انداختن
disfiguring
U
از شکل انداختن
inaugurating
U
براه انداختن
entrapped
U
تله انداختن
inaugurates
U
براه انداختن
inaugurated
U
براه انداختن
entraps
U
بدام انداختن
emasculated
U
از مردی انداختن
entrapped
U
بدام انداختن
disfigure
U
از شکل انداختن
postponing
U
عقب انداختن
imperils
U
در مخاطره انداختن
molted
U
پوست انداختن
molting
U
پوست انداختن
molts
U
پوست انداختن
moult
U
پوست انداختن
moulted
U
پوست انداختن
moults
U
پوست انداختن
slobber
U
دهان را اب انداختن
slobbered
U
دهان را اب انداختن
slobbering
U
دهان را اب انداختن
slobbers
U
دهان را اب انداختن
immobilised
U
از رواج انداختن
immobilises
U
از رواج انداختن
to break down
U
ازپا انداختن
imperilling
U
در مخاطره انداختن
imperilled
U
در مخاطره انداختن
imperiling
U
در مخاطره انداختن
to drive into a corner
U
درتنگنا انداختن
postponing
U
به تاخیر انداختن
postponing
U
به تعویق انداختن
initiate
U
راه انداختن
initiated
U
راه انداختن
initiates
U
راه انداختن
initiating
U
راه انداختن
to cut the painter
U
جدایی انداختن
to chop dowm a tree
U
درختی را انداختن
disable
U
از کار انداختن
disables
U
از کار انداختن
disabling
U
از کار انداختن
imperil
U
در مخاطره انداختن
imperiled
U
در مخاطره انداختن
immobilising
U
از رواج انداختن
to crack a joke
U
مزه انداختن
immobilize
U
از رواج انداختن
throw away
U
دور انداختن
to bring any one to his knees
U
کسیرابلابه انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com