English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low water mark U منتهای بدی اوضاع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
head over heels <idiom> U منتهای درجه
at best U منتهای مراتب
the utmost love U منتهای دوستی
the uttermost poverty U منتهای بینوایی
with all speed U منتهای سرعت
utmost U منتهای کوشش حداکثر
the utmost limits U دورترین منتهای کوشش
to work out U منتهای استفاده را کردن از
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
it is of the last importance U منتهای اهمیت را دارا است
to exhaust one's efforts U منتهای کوشش را بعمل اوردن
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
to stain every nervers U منتهای کوشش خود را کردن
to strain every nerve U منتهای کوشش را بعمل اوردن
epicurus U بود خوش گذرانی منتهای سعادت
i did my very best U منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
circumstances U اوضاع
conditions U اوضاع
vicissitudes of time U تغییر اوضاع
actual state of affairs U اوضاع فصلی
weather U اوضاع جوی
weathered U اوضاع جوی
weathers U اوضاع جوی
actual state of affairs U اوضاع کنونی
conditions U شرایط اوضاع
anarchic U مربوط به اشفتگی اوضاع
anarchical U مربوط به اشفتگی اوضاع
climate U ناحیه اوضاع جوی
climates U ناحیه اوضاع جوی
the lie of the land U چگونگی اوضاع مهثب
In the light of present circumstances. U باتوجه به اوضاع کنونی
How do you predict(view)the situation? U اوضاع را چگونه می بینی ؟
it is quite another story now U اوضاع اکنون دگرگون
policy of d. U سیاست واگذاری اوضاع
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents). U اوضاع آبستن حوادث است
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
geophysics U علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
protohistory U مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to become acclimatized U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
opportunism U به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
sonde U اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
physiographic U وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
rabal U روش تعیین اوضاع جوی به وسیله بالنهای هواسنجی روش استفاده از پیامهای هواسنجی
weather forecasts U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com