English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abide U منتظر شدن وفا کردن
abided U منتظر شدن وفا کردن
abides U منتظر شدن وفا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
Other Matches
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
anticipator U منتظر
trray U منتظر
anticipatory U منتظر
expectant of U منتظر
waiter U منتظر
waiters U منتظر
wistful U منتظر
waiting U منتظر
anticipant U منتظر
inexpectant U نا منتظر
to look out U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
await U منتظر بودن
awaiting U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
trray U منتظر شدن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
to wait for any one U منتظر کسی شدن
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
to look for anything U منتظر چیزی شدن
less than release unit U یکان منتظر حمل
on deck U دونده منتظر نوبت
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
i await you U منتظر شما هستم
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readies U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readying U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
queueing U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
readied U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
queue U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queues U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
it will pay to wait U به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
queued U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queueing U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queues U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
demanded U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answers U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demand U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
queued U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queue U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
sequential access U صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
queue U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queued U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queueing U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queues U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queueing U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
buffer U فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
qsam U صف بلاکهای منتظر برای پردازش که با استفاده روش دستیابی تربیتی بازیابی میشود
inputted U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
contentions U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
holds U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
hold U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
loops U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
casual detachment U یکان جدا شده و منتظر دستوریا ماموریت قسمت جدا شده
carriers U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com