Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ups
U
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply
U
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
deadlock
U
موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
line source
U
منبع خطی منبع شبکه
Excellency
U
خوبی
primeness
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
nicety
U
خوبی
wellness
U
خوبی
niceties
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
niceness
U
خوبی
goodness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
goodliness
U
خوبی
our library is well stocked
U
خوبی دارد
a nice guy
U
آدم خوبی
poverty is a good test
U
خوبی است
excellence
U
خوبی تفوق
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
graces
U
زیبایی خوبی
epicurus
U
و خوبی است
fineness
U
لطافت خوبی
good wishes
U
ارزوی خوبی
graced
U
زیبایی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
lambhood
U
بره خوبی
gracing
U
زیبایی خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
as good as
U
بهمان خوبی
a nice guy
U
مرد خوبی
the work was well paid
U
پول خوبی
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
water supplies
U
منبع اب
origins
U
منبع
source code
U
کد منبع
cisterns
U
منبع
head spring
U
منبع
fountains
U
منبع
resource
U
منبع
small reservoir at well top
U
منبع
resourc
U
منبع
receptacles
U
منبع
receptacle
U
منبع
rootstock
U
منبع
cisterns
U
منبع اب
fount
U
منبع
water supply
U
منبع اب
origin
U
منبع
cistern
U
منبع
fountain
U
منبع
reference
U
منبع
cistern
U
منبع اب
hotbed
U
منبع
pool
U
منبع
pooled
U
منبع
pools
U
منبع
source
U
منبع
supplying
U
منبع
supply
U
منبع
wellspring
U
منبع
references
U
منبع
water system
U
منبع اب
hotbeds
U
منبع
supplied
U
منبع
originals
U
منبع سرچشمه
agency of communications
U
منبع ارتباط
information source
U
منبع اطلاعات
word of mouth
<idiom>
U
از منبع موثق
isogenous
U
دارای یک منبع
source
U
منبع برق
light point
U
منبع روشنایی
light source
U
منبع نور
lighting source
U
منبع روشنایی
original
U
منبع سرچشمه
incandescent source
U
منبع ملتهب
current supply
U
منبع جریان
grid bias supply
U
منبع ولتاژشبکه
data source
U
منبع داده
fountainhead
U
منبع خبر
electron emitter
U
منبع الکترون
elevated tanke
U
منبع اب هوائی
elevator boot
U
منبع بالابر
excitation source
U
منبع برانگیختگی
energizer
U
منبع انرژی
cooling water supply
U
منبع اب سرد
cold water supply
U
منبع ابسرد
aliunde
U
از منبع دیگر
mines
U
منبع مامن
attack origine
U
محل یا منبع تک
image source
U
منبع تصویر
illuminant
U
منبع نور
mined
U
منبع مامن
heat supply
U
منبع حرارتی
mine
U
منبع مامن
cold body
U
منبع سرد
energy supply
U
منبع انرژی
source program
U
برنامه منبع
store of value
U
منبع ارزش
system resource
U
منبع سیستم
second source
U
منبع دوم
thermal reservoir
U
منبع گرمایی
thermal reservoir
U
منبع گرما
voltage source
U
منبع ولتاژ
resource sharing
U
اشتراک منبع
source routine
U
روال منبع
source computer
U
کامپیوتر منبع
source data
U
دادههای منبع
source register
U
ثبات منبع
source of power
U
منبع قدرت
source listing
U
لیست منبع
source language
U
زبان منبع
source document
U
سند منبع
resource management
U
مدیریت منبع
resource file
U
فایل منبع
resource allocation
U
اختصاص منبع
wellhead
U
منبع چشمه
neutron source
U
منبع نوترون
message source
U
منبع پیام
mains supply
U
منبع شبکه
resource
U
منبع ممر
power source
U
منبع قدرت
magnetic storage
U
منبع مغناطیسی
authority
U
منبع موثق
source
U
منبع منشاء
voltage source
U
منبع الکتریسیته
voltage source
U
منبع قدرت
noises
U
منبع تغذیه
radiation source
U
منبع تشعشع
noise
U
منبع تغذیه
power supply
U
منبع انرژی
power supply
U
منبع تغذیه
power supplay
U
منبع تغذیه
power supplay
U
منبع قدرت
source of power
U
منبع انرژی
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
switched
U
قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
non renewable resource
U
منبع بازگشت ناپذیر
non renewable resource
U
منبع تجدید ناپذیر
motors
U
منبع نیروی مکانیکی
motored
U
منبع نیروی مکانیکی
mechanical energy reservoir
U
منبع انرژی الکتریکی
cistern
U
حوضچه ارامش منبع
motor
U
منبع نیروی مکانیکی
magnetic tape store
U
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com