Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
windfall gains
U
منافع اتفاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invisible hand
U
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
revenue
U
منافع
earnings
U
منافع
perquisite
U
منافع
perquisites
U
منافع
mutual interests
U
منافع مشترک
tangible benefits
U
منافع مرئی
private benefits
U
منافع خصوصی
vested interests
U
منافع مقرره
vested interest
U
منافع مقرره
benefit spillovers
U
نشر منافع
class interests
U
منافع طبقاتی
conflict of interest
U
تضاد منافع
conflict of interest
U
برخورد منافع
public benefits
U
منافع عمومی
public interest
U
منافع عمومی
public interest
U
منافع عامه
pure interest
U
منافع خالص
harmony of interests
U
سازگاری منافع
harmony of interests
U
هماهنگی منافع
spillover benefits
U
منافع خارجی
fictitious dividens
U
منافع موهوم
fictious dividened
U
منافع موهوم
economic interest
U
منافع اقتصادی
capital gains
U
منافع سرمایهای
net benefits
U
منافع خالص
union
U
اشتراک منافع
unions
U
اشتراک منافع
undistributed earnings
U
منافع تقسیم نشده
separable accretions and benefits
U
نمائات و منافع منفصله
gains from trade
U
منافع حاصل از تجارت
vesture
U
منافع و نمائات زمین
valuation of benefits
U
ارزش گذاری منافع
rent
U
مال الاجاره منافع
solidarity
U
اشتراک منافع ومسئولیتها
windfall gains
U
منافع باد اورده
undistributed earnings
U
منافع توزیع نشده
beneficial ownership
U
مالکیت به نسبت منافع
self regard
U
حفظ منافع شخصی
emblements
U
منافع حاصله از زمین
social security benefits
U
منافع تامین اجتماعی
emblements
U
منافع حاصله اززمین مزروعی
the profits and accretions which are an
U
منافع و نمائات متصله مال
explees
U
اجاره بها یا منافع زمین
it is p to our interests
U
برای منافع مازیان اوراست
original and derivative estate
U
اصل مال یا نمائات یا منافع ان
measurement of benefits and costs
U
اندازه گیری منافع و هزینه ها
tangible benefits
U
منافع مشهود فواید عینی
protection and indemnity club
U
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
pray in aid
U
دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
severalty
U
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use
U
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
even tual
U
اتفاقی
casuale
U
اتفاقی
random
<adj.>
U
اتفاقی
haphazardly
U
اتفاقی
adventive
U
اتفاقی
coincidental
<adj.>
U
اتفاقی
chanceful
U
اتفاقی
randomly
U
اتفاقی
flukey
U
اتفاقی
accidental
<adj.>
U
اتفاقی
extrinsic
U
اتفاقی
stochastic
<adj.>
U
اتفاقی
haphazard
<adj.>
U
اتفاقی
stochastical
<adj.>
U
اتفاقی
chanced
U
اتفاقی
chances
U
اتفاقی
fluky
U
اتفاقی
fortuitous
<adj.>
U
اتفاقی
episodic
U
اتفاقی
contingencies
U
اتفاقی
contingency
U
اتفاقی
occasional
U
اتفاقی
eventual
U
اتفاقی
chance
U
اتفاقی
casualness
U
اتفاقی
contingent
[accidental]
<adj.>
U
اتفاقی
accidents
U
اتفاقی
casual
[not planned]
<adj.>
U
اتفاقی
episodical
U
اتفاقی
adventitious
<adj.>
U
اتفاقی
accident
U
اتفاقی
casual
U
اتفاقی
chancier
U
اتفاقی
chanciest
U
اتفاقی
chancing
U
اتفاقی
chancy
U
اتفاقی
adventitiouse
U
اتفاقی
accidentalism
U
اتفاقی
pick up
<idiom>
U
اتفاقی
incidental
<adj.>
U
اتفاقی
p&l club
U
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving
U
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
by happenstance
<adv.>
U
بطور اتفاقی
at random
<adv.>
U
بطور اتفاقی
windfall profits
U
سود اتفاقی
windfall loss
U
زیان اتفاقی
by accident
<adv.>
U
بطور اتفاقی
stochatic procedures
U
رویههای اتفاقی
as it happens
<adv.>
U
بطور اتفاقی
stochastic process
U
فرایند اتفاقی
incidentally
<adv.>
U
بطور اتفاقی
fortuitously
<adv.>
U
بطور اتفاقی
crop up
<idiom>
U
اتفاقی پدیدارشدن
come across
<idiom>
U
اتفاقی دیدن
accidentally
<adv.>
U
بطور اتفاقی
accidently
<adv.>
U
بطور اتفاقی
by a coincidence
<adv.>
U
بطور اتفاقی
coincidentally
<adv.>
U
بطور اتفاقی
stretch a point
<idiom>
U
اتفاقی پذیرفتن
by chance
<adv.>
U
بطور اتفاقی
by hazard
<adv.>
U
بطور اتفاقی
incidental expenses
U
مخارج اتفاقی
fortuitousness
U
اتفاقی بودن
accidental war
U
جنگ اتفاقی
fortuitcus fault
U
نقص اتفاقی
fortuitcus distortion
U
اعوجاج اتفاقی
randomly
U
اتفاقی الکی
adventitiously
U
بطور اتفاقی
accidentalness
U
حالت اتفاقی
contingent profit
U
سود اتفاقی
contingent liability
U
بدهی اتفاقی
circumstantial evidence
U
اماره اتفاقی
chromatic
U
تصادفی اتفاقی
happenstance
U
وقایع اتفاقی
casual labour
U
کارگر اتفاقی
random
U
اتفاقی الکی
accidental error
U
خطای اتفاقی
incidentals time
U
زمان اتفاقی
incidental works
U
کارهای اتفاقی
incidental memory
U
حافظه اتفاقی
incidental learning
U
یادگیری اتفاقی
accidental reinforcement
U
تقویت اتفاقی
incidental errors
U
خطاهای اتفاقی
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
profits a prendre
U
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
accidental fall
U
ضربه فنی اتفاقی
char
U
کار روزمزد و اتفاقی
accidental sepcies
گونه های اتفاقی
hazardous
U
معاملات قماری اتفاقی
by accident or d.
U
بطور اتفاقی یا عمدی
chars
U
کار روزمزد و اتفاقی
chare
U
کار روزمزد و اتفاقی
charring
U
کار روزمزد و اتفاقی
jitter
U
حرکت نامنظم اتفاقی
accident damage to property
U
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshow
U
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
to happen to somebody
U
برای کسی اتفاقی
[بد]
افتادن
sideshows
U
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize
U
بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
come hell or high water
<idiom>
U
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met.
U
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
intervener
U
در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
random
U
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly
U
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
fortuitism
U
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
His coming here was quite accidental.
U
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint
<idiom>
U
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
reportable incident
U
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I'm dying to know what happened.
U
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
chance medley
U
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
fortuist
U
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
lease
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
pork barrel
U
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dedication
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
contra preferentum rule
U
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
consul
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
dead
U
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
estate in common
U
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
term
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
fumbles
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
totalitarianism
U
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
international labour organization
U
سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
gold washing
U
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com