Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To come to a halt(standstI'll).
U
ازحرکت ایستادن.
kinetic energy
U
نیروی ناشی ازحرکت
aircraft arresting
U
دستگاه بازدارنده هواپیما ازحرکت
control lock
U
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
cavitation
U
بریدگی حاصله ازحرکت پروانه کشتی بریدگی شیار
for
U
بواسطه
through
U
بواسطه
they fought with courage
U
از =بواسطه
because of
U
بواسطه
in right of his wife
U
بواسطه
by of
U
بواسطه
by
U
از بواسطه
on account of
U
بواسطه
in d.of
U
بواسطه
frae
U
بواسطه
from
U
بواسطه
aircraft arresting barrier
U
وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
it is because
U
بواسطه انست که
for the sake of money
U
بواسطه پول
through
U
بواسطه سرتاسر
thru
U
بخاطر بواسطه
out of
U
در خارج بواسطه
out-of-
U
در خارج بواسطه
chemotherapy
U
درمان بواسطه موادشیمیایی
photobiotic
U
زنده بواسطه نور
ipso facto
U
بواسطه خود عمل
ipso jure
U
بواسطه خود قانون
seaworn
U
ساییده بواسطه دریا
emprosthotonos
U
پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
ipso facto
U
بواسطه ماهیت خود فعل
forlackof shoes
U
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
snow bound
U
بازمانده از زفتن بواسطه برف
ness on his part
U
این بیشتر بواسطه کمرویی است
land sick
U
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
to strain under a load
U
درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to blunder away
U
بواسطه سوء اداره تلف کردن
taeniasis
U
بدی مزاج بواسطه کرم کدو
the veaael was neaped
U
کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
men of light and leading
U
مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
mithridatism
U
مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
to invalid a soldier home
U
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
to grudge to do a thing
U
بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
mondayish
U
بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
to freshen rope
U
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
forbidden
U
ممنوع
taboo
U
ممنوع
barred
U
ممنوع
illicit
U
ممنوع
disallowable
U
ممنوع
in d.
U
ممنوع
taboos
U
ممنوع
impermissible
U
ممنوع
prohibited
U
ممنوع
prohibbited
U
ممنوع
it's forbidden to ...
U
ممنوع است که...
forbidden zone
U
ناحیه ممنوع
NO PARKING
U
پارکینگ ممنوع
prohibited
U
ممنوع شده
rule out
U
ممنوع ساختن
prohibited goods
U
اشیاء ممنوع
no waiting
U
توقف ممنوع
no parking
U
توقف ممنوع
forbidden vibration
U
ارتعاشات ممنوع
forbid
U
ممنوع کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن
prohibit
U
ممنوع کردن
restrict
U
ممنوع کردن
restricting
U
ممنوع کردن
restricts
U
ممنوع کردن
debars
U
ممنوع کردن
debarring
U
ممنوع کردن
debarred
U
ممنوع کردن
debar
U
ممنوع کردن
forbidden
U
ممنوع شده
forbidden band
U
نوار ممنوع
prohibits
U
ممنوع کردن
forbids
U
ممنوع کردن
closed
U
ممنوع الورود
No camping
U
اردو زدن ممنوع
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
bars
U
بازداشتن ممنوع کردن
bar
U
بازداشتن ممنوع کردن
forbidden transition
U
جهش الکترونی ممنوع
to be absolutely forbidden
[prohibited]
U
مطلقا ممنوع بودن
No left
[right]
turn!
U
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
forbidden energy zone
U
ناحیه انرژی ممنوع
No camping
U
چادر زدن ممنوع
ban item
U
کالای ممنوع الورود
it is strictly forbidden
U
اکیدا ممنوع است
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare
U
امدو شدیاعبور) ممنوع است
the import of which is prohibited
U
ان کالا ممنوع الورود است
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fence month
U
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermand
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
seal off
U
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
U
ممنوع کردن تحریم کردن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com