English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
preventer U ممانعت کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
preventive U عامل ممانعت جلوگیری کننده
counterflak U اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
Other Matches
arrests U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
prevention U ممانعت
withholding U ممانعت
withhold U ممانعت
withheld U ممانعت
debarment U ممانعت
withholds U ممانعت
exclusion U ممانعت
interdiction U ممانعت
block age U ممانعت
restraint U ممانعت
restraints U ممانعت
obstruction U ممانعت
forbiddance U ممانعت
obstructions U ممانعت
molestation U ممانعت
interdict U ممانعت
area interdiction U ممانعت در منطقه
checks U ممانعت کردن
checked U ممانعت کردن
liberalizer U رافع ممانعت
denial measures U اصول ممانعت
trade barrier U ممانعت تجاری
check U ممانعت کردن
blockage U ممانعت دریایی
steric hindrance U ممانعت فضایی
interference U ممانعت غیرمجاز
area interdiction U ممانعت منطقهای
impeded U ممانعت کردن
impedes U ممانعت کردن
turn a deaf ear to <idiom> U ممانعت از شنیدن
prohibition U تحریم ممانعت
impede U ممانعت کردن
annoyance U ممانعت ازردگی
hanging prevention U ممانعت از تعلیق
blockages U ممانعت دریایی
forfend U ممانعت کردن
stall U ماندن ممانعت کردن
stalling U ماندن ممانعت کردن
liberalizing U رفع ممانعت کردن
liberalised U رفع ممانعت کردن
liberalises U رفع ممانعت کردن
liberalising U رفع ممانعت کردن
liberalizes U رفع ممانعت کردن
liberalize U رفع ممانعت کردن
write inhibit ring U حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation U چرخش ممانعت شده
liberalized U رفع ممانعت کردن
rein U ممانعت لجام زدن
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
denial measures U تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
forclosure U سلب حق اقامه دعوی ممانعت
denials U ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
denial U ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forestalls U پیش افتادن ممانعت کردن
stramline flow U جریان موازی یابی ممانعت
prevents U مانع شدن ممانعت کردن
forestall U پیش افتادن ممانعت کردن
preventing U مانع شدن ممانعت کردن
blank U ممانعت از امتیاز گیری حریف
blankest U ممانعت از امتیاز گیری حریف
blocking and chocking U ممانعت و راه بندی کردن
forestalled U پیش افتادن ممانعت کردن
prevent U مانع شدن ممانعت کردن
prevented U مانع شدن ممانعت کردن
clearing block U قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survives U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
surviving U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
stickers U اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
sticker U اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance U ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
back pressure valve U سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur U ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocks U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion U ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
air interdiction U عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay U ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
obstruction U خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions U خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
hindered U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering U ممانعت کردن جلوگیری کردن
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
vibrator U ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
lifter U مرتفع کننده برطرف کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
thickeners U غلیظ کننده پرپشت کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
fuel cooled oil cooler U خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer U تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer U ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
trapping U اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence U میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
parity bit U عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication U معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer U تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper U کج کننده واژگون کننده
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com