Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
interruption
U
تعلیق
suspension
U
تعلیق
pendency
U
تعلیق
abeyance
U
تعلیق
interruptions
U
تعلیق
deep freeze
U
تعلیق
deep freezes
U
تعلیق
suspensions
U
تعلیق
suspense
U
تعلیق
hangs
U
تعلیق
hang
U
تعلیق
withholding
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
restraints
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
engine mounting
U
تعلیق موتور
abeyance or adeyancy
U
تعلیق تعویق
cardanic suspension
U
تعلیق کاردان
four point suspension
U
تعلیق چهارنقطهای
colloidal suspension
U
تعلیق کلوییدی
spring suspension
U
تعلیق فنری
suspensive
U
تعلیق معلق
suspensive
U
درحال تعلیق
suspension
U
ایست تعلیق
precipitable
U
تعلیق پذیر
precipitant
U
تعلیق شدنی
lay off
U
تعلیق کارگر
reduction to absurdity
U
تعلیق به محال
reprieval
U
تعلیق مجازات
suspense
U
درحال تعلیق
suspensions
U
ایست تعلیق
remainder
U
حالت تعلیق
suspension of punishment
U
تعلیق مجازات
stay of proceedings
U
تعلیق دادرسی
probation
U
تعلیق مجازات
denial measures
U
اصول ممانعت
check
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
liberalizer
U
رافع ممانعت
impedes
U
ممانعت کردن
blockages
U
ممانعت دریایی
preventer
U
ممانعت کننده
impeded
U
ممانعت کردن
impede
U
ممانعت کردن
checks
U
ممانعت کردن
interference
U
ممانعت غیرمجاز
prohibition
U
تحریم ممانعت
annoyance
U
ممانعت ازردگی
trade barrier
U
ممانعت تجاری
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
blockage
U
ممانعت دریایی
forfend
U
ممانعت کردن
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
hoisting
U
دستگاه تعلیق جرثقیل
reprieve
U
تعلیق اجرای مجازات
front wheel suspension
U
تعلیق چرخهای جلو
reprieved
U
تعلیق اجرای مجازات
on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
reprieves
U
تعلیق اجرای مجازات
on probation
U
به شرط تعلیق مجازات
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
reprieving
U
تعلیق اجرای مجازات
suspensor
U
موجب تعلیق نگاهدارنده
suspension wheel
U
چرخ تعلیق خودرو
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
to be in suspension
U
در حالت تعلیق بودن
emulsified
U
بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies
U
بحالت تعلیق دراوردن
emulsify
U
بحالت تعلیق دراوردن
emulsifying
U
بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum
U
تعلیق بامر محال
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
rein
U
ممانعت لجام زدن
torsion bar
U
بار پیچشی اهرم تعلیق
front axle suspension
U
اویزش یا تعلیق اکسل جلو
hypostasis
U
موجود فرضی حالت تعلیق
stultification
U
تعلیق بمحال احمق ساختن
probation order
U
دستور یا حکم تعلیق مجازات
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات بودن
suspending
U
معلق کردن تعلیق دادن
suspend
U
معلق کردن تعلیق دادن
privations
U
محروم سازی تعلیق مقام
privation
U
محروم سازی تعلیق مقام
suspends
U
معلق کردن تعلیق دادن
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
suspends
U
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend
U
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspending
U
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie
U
بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
to give a suspended sentence
[British E]
U
حکم دوره تعلیق مجازات دادن
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
disperse
U
[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
aerosols
U
تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosol
U
تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsion
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap
U
نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
precipitate
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
U
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
suspension of arms
U
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
counterflak
U
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
air interdiction
U
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
obstruction
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
lattice suspension bridge
U
پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
trapping
U
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com