English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
annoyance U ممانعت ازردگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bad blood U ازردگی
irritations U ازردگی
irritation U ازردگی
vexations U ازردگی
vexation U ازردگی
fretfulness U ازردگی
chagrin U ازردگی
fretfully U از روی ازردگی
arrest U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
obstructions U ممانعت
debarment U ممانعت
block age U ممانعت
exclusion U ممانعت
prevention U ممانعت
withholds U ممانعت
withhold U ممانعت
withheld U ممانعت
withholding U ممانعت
interdict U ممانعت
restraint U ممانعت
molestation U ممانعت
restraints U ممانعت
obstruction U ممانعت
forbiddance U ممانعت
interdiction U ممانعت
turn a deaf ear to <idiom> U ممانعت از شنیدن
forfend U ممانعت کردن
hanging prevention U ممانعت از تعلیق
liberalizer U رافع ممانعت
steric hindrance U ممانعت فضایی
preventer U ممانعت کننده
trade barrier U ممانعت تجاری
area interdiction U ممانعت در منطقه
denial measures U اصول ممانعت
area interdiction U ممانعت منطقهای
checked U ممانعت کردن
prohibition U تحریم ممانعت
impede U ممانعت کردن
impedes U ممانعت کردن
blockages U ممانعت دریایی
checks U ممانعت کردن
interference U ممانعت غیرمجاز
check U ممانعت کردن
impeded U ممانعت کردن
blockage U ممانعت دریایی
liberalize U رفع ممانعت کردن
liberalising U رفع ممانعت کردن
liberalises U رفع ممانعت کردن
liberalised U رفع ممانعت کردن
hindered rotation U چرخش ممانعت شده
liberalizes U رفع ممانعت کردن
liberalized U رفع ممانعت کردن
write inhibit ring U حلقه ممانعت از نوشتن
liberalizing U رفع ممانعت کردن
rein U ممانعت لجام زدن
stall U ماندن ممانعت کردن
stalling U ماندن ممانعت کردن
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
stramline flow U جریان موازی یابی ممانعت
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
blankest U ممانعت از امتیاز گیری حریف
blank U ممانعت از امتیاز گیری حریف
denial measures U تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
forclosure U سلب حق اقامه دعوی ممانعت
denial U ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
preventive U عامل ممانعت جلوگیری کننده
denials U ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
prevent U مانع شدن ممانعت کردن
prevented U مانع شدن ممانعت کردن
preventing U مانع شدن ممانعت کردن
prevents U مانع شدن ممانعت کردن
forestall U پیش افتادن ممانعت کردن
forestalled U پیش افتادن ممانعت کردن
forestalls U پیش افتادن ممانعت کردن
blocking and chocking U ممانعت و راه بندی کردن
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survived U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block U قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
survive U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
surviving U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
terrain avoidance U ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
stickers U اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
sticker U اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve U سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur U ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocking U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion U ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
counterflak U اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
detention of pay U ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
air interdiction U عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
obstruction U خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions U خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
hinder U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering U ممانعت کردن جلوگیری کردن
trapping U اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence U میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com