English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inheritable U قابل توارث
heritable U قابل توارث
inheritably U بطور قابل توارث
heritably U بطور قابل توارث
germ plasm U قسمت قابل توارث نطفه
hereditable U قابل توارث وارثت پذیر
heritable U بارث رسیدنی قابل توارث
life peer U لرد یا اشرافی غیر قابل توارث
life peers U لرد یا اشرافی غیر قابل توارث
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financing U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
succession U توارث
inheritances U توارث
inheritance U توارث
descents U توارث
descent U توارث
successions U توارث
hereditably U بطورقابل توارث
nulliplex inheritance U توارث نهفته
hologyny U توارث مادری
inheritability U قابلیت توارث
polygenic inheritance U توارث چند ژنی
heredity U تمایل برگشت باصل توارث
salique law U محرومیت اولاداناث از توارث تاج وتخت
salic law U محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
genetics U واختلاف موجودات و مکانیسم انان در اثر توارث بحث میکند نسل شناسی
pursing U دارایی
fortune U دارایی
finance U دارایی
purse U دارایی
pursed U دارایی
purses U دارایی
fortunes U دارایی
wealth U دارایی
financing U دارایی
financed U دارایی
finances U دارایی
property U دارایی
portfolio U دارایی
portfolios U دارایی
holding U دارایی
means U دارایی
possession U دارایی
estate U دارایی
estates U دارایی
asset U دارایی
finance ministry U وزارت دارایی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
current assets U دارایی جاری
circulating asset U دارایی در گردش
financial agency U اداره دارایی
assets U مایملک دارایی
intendant U پیشکار دارایی
money bag U دارایی دولت
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
ministry of f. U وزارت دارایی
finance officer U افسر دارایی
installation property U دارایی قسمت
assets and equities U دارایی ودیون
equities U دارایی شرکاء
capital goods U دارایی ثابت
equity U دارایی شرکاء
finance office U اداره دارایی
current asset U دارایی جاری
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
thing U اسباب دارایی
possession U دارایی متصرفات
hereditament U دارایی غیرمنقول
fortunes U دارایی ثروت
weal U ثروت دارایی
personal chattels U دارایی منقول
fortune U دارایی ثروت
temporality U دارایی دینوی
personalty U دارایی شخصی
personal state U دارایی منقول
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
inventory U دفتر دارایی
to take an inventory of U صورت دارایی
weals U ثروت دارایی
circulating asset U دارایی جاری
hab U داشتن دارایی
private property U دارایی شخصی
property tax U مالیات دارایی
belonging U متعلقات واموال دارایی
dedicated assets U دارایی وقف شده
hotch U سرجمع کردن دارایی
holding U دراختیار داشتن دارایی
hereditaments U دارایی غیر منقول
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
personal property U دارایی شخصی منقول
real property U دارایی غیر منقول
immovable U دارایی غیر منقول
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
property book U دفتر دارایی یکان
inventory U صورت دارایی موجودی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
private property U دارایی شخصی بلامعارض
church warden U متصدی دارایی کلیسا
financing U قسمت مالی یا دارایی
finances U قسمت مالی یا دارایی
financed U قسمت مالی یا دارایی
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
personal chattels U دارایی شخصی منقول
capital account U حساب دارایی وسرمایه
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
real account U حساب دارایی غیرمنقول
finance U قسمت مالی یا دارایی
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
to sell up a debtor U دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
chattel U مال منقول دارایی شخصی
heir in tail U وارث دارایی حبس شده
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
contents of a vessel U دارایی یامحتویات فرف مظروف
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
realty U دارایی غیر منقول ملک
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti U حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
sell up a debtor U دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
chancery U مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capital assets U دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
achievable U قابل وصول قابل تفریق
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
sensible U قابل درک قابل رویت
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
inventory control U کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
he was proud of his wealth U بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com