English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
revisit U ملاقات مجدد
revisited U ملاقات مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
revisits U ملاقات مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
redezvous U وعده ملاقات اجتماع مجدد
Other Matches
appointment U قرار ملاقات وعده ملاقات
appointments U قرار ملاقات وعده ملاقات
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
ems dispatch U تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
visit U ملاقات
visiting U ملاقات
linkup U ملاقات
visited U ملاقات
visits U ملاقات
resorts U ملاقات مکرر
resorted U ملاقات مکرر
resort U ملاقات مکرر
tryst U قرار ملاقات
concourses U محل ملاقات
conjuncture U ملاقات تصادفی
trysts U قرار ملاقات
concourse U محل ملاقات
audiences U ملاقات رسمی
meetings U ملاقات اجتماع
visiting hours ساعات ملاقات
meetings U ملاقات میتینگ
meeting U ملاقات اجتماع
stop by <idiom> U ملاقات کردن
callers U ملاقات کننده
meeting U ملاقات میتینگ
caller U ملاقات کننده
audience U ملاقات رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
appointed day U قرار ملاقات
appointment U قرار ملاقات
date [appointment] U قرار ملاقات
date [appointment] U وعده ملاقات
appointed day U وعده ملاقات
gang up U ملاقات کردن
appointments U وعده ملاقات
meeter U ملاقات کننده
appointment U وعده ملاقات
schedule an appointment U قرار ملاقات گذاشتن
obtain an appointment U وقت ملاقات گرفتن
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
visitant U ملاقات کننده مهاجر
revisit U دوباره ملاقات کردن
revisited U دوباره ملاقات کردن
revisiting U دوباره ملاقات کردن
assignations U قرار ملاقات واگذاری
appointed days U وعده های ملاقات
revisits U دوباره ملاقات کردن
appointments U وعده های ملاقات
dates [appointments] U وعده های ملاقات
dates [appointments] U قرار های ملاقات
appointments U قرار های ملاقات
rendezvous U قرار ملاقات گذاشتن
redezvous U رانده وو محل ملاقات
tryst U قرار ملاقات گذاشتن
assignation U قرار ملاقات واگذاری
appointed days U قرار های ملاقات
trysts U قرار ملاقات گذاشتن
meet U معرفی شدن به ملاقات کردن
miss an appointment U از دست دادن قرار ملاقات
meets U معرفی شدن به ملاقات کردن
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
lose touch with <idiom> U از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
fix someone up with someone <idiom> U واسطه برای قرار ملاقات دونفر
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
blind date U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
blind dates U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekick U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekicks U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
calendar program U ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
calendar program U ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
furthermore U مجدد
further on U مجدد
further U مجدد
seconds U مجدد
seconding U مجدد
second U مجدد
reflorescence U مجدد
seconded U مجدد
renewed U مجدد
furthers U مجدد
furthering U مجدد
furthered U مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
replenished U پرکردن مجدد
renascence U زندگی مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
reapparition U فهور مجدد
reentrance U دخول مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
recaption U توقیف مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
recompile U کامپایل مجدد
reexport U صادرات مجدد
replenished U تدارک مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
recoupment U کسب مجدد
reconversion U گرایش مجدد
replenish U تدارک مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
resale U حراج مجدد
resale U فروس مجدد
rerun U اجرای مجدد
republication U انتشار مجدد
remand U بازداشت مجدد
remanded U بازداشت مجدد
remanding U بازداشت مجدد
reporduce U تولید مجدد
remands U بازداشت مجدد
reoccur U فهور مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
replenish U پرکردن مجدد
reshipment U حمل مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
replenishes U تدارک مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reformat U فرمت مجدد
reproductions U تولید مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
restatement U بیان مجدد
restatements U بیان مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reebtry U تملک مجدد
reebtry U دخول مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
reinforcement U وضع مجدد
reproduction U تولید مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
re claim U تقاضای مجدد
recreations U خلق مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
replenishing U تدارک مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
rededication U اهدا مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
rededication U تقدیم مجدد
re attachment U توقیف مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
reinfection U عفونت مجدد
recreation U خلق مجدد
regeneracy U تولید مجدد
regelation U انجماد مجدد
reebtry U ورود مجدد
resorption U مکیدن مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
redraws U رسم مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
redrawn U رسم مجدد
reorganization U سازماندهی مجدد
rally U اجتماع مجدد
rallies U اجتماع مجدد
rallied U اجتماع مجدد
retakes U گرفتن مجدد
retaking U گرفتن مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
restoration U استقرار مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reloads U پر کردن مجدد
reloading U بارکردن مجدد
reloading U پر کردن مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
redistribution U توزیع مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
reload U بارکردن مجدد
reload U پر کردن مجدد
remotion U حرکت مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com