Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
garrison
U
مقیم کردن مستقر کردن
garrisons
U
مقیم کردن مستقر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plants
U
مستقر کردن
plant
U
مستقر کردن
inducting
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducted
U
مستقر کردن دریافت کردن
induct
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducts
U
مستقر کردن دریافت کردن
avouch
U
تضمین کردن مستقر ساختن
locating
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
located
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
settle
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle
U
مقیم کردن
settles
U
مقیم کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
monitors
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
resident
U
مستقر
put
U
مستقر
putting
U
مستقر
established right
U
حق مستقر
deep seated
U
مستقر
residents
U
مستقر
puts
U
مستقر
established
U
مستقر
based
U
مستقر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
reside
U
مستقر بودن
positioner
U
مستقر کننده
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
applied
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
fix
U
مستقر شدن
resided
U
مستقر بودن
inposition
U
مستقر در موضع
occupier
U
مستقر مستاجر
occupiers
U
مستقر مستاجر
installed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
resides
U
مستقر بودن
fixes
U
مستقر شدن
plant oneself
U
مستقر شدن
dynamic
U
نیروی مستقر
dynamically
U
نیروی مستقر
localized bond
U
پیوند مستقر
stabile
U
مستقر وپایدار
determinate
U
مستقر شده
delocalized electron
U
الکترون غیر مستقر
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
sites
U
قرار داشتن مستقر بودن
sited
U
قرار داشتن مستقر بودن
conus armies
U
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
site
U
قرار داشتن مستقر بودن
guides post
U
نفر هادی مستقر شوید
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
bottom mine
U
مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
deployed
U
مستقر گسترش یافته در روی زمین
dweller
U
مقیم
inmates
U
مقیم
abider
U
مقیم
residents
U
مقیم
settlor
U
مقیم
residing
U
مقیم
resider
U
مقیم
denizen
U
مقیم
settled
U
مقیم
denizens
U
مقیم
domiciled
U
مقیم
inmate
U
مقیم
termer
U
مقیم
resident
U
مقیم
in residence
U
مقیم
settlers
U
مقیم
inhabitant
U
مقیم
settler
U
مقیم
stator
U
مقیم
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
non-residents
U
مقیم موقتی
resident loader
U
بارکننده مقیم
resident program
U
برنامه مقیم
domiciled in tehran
U
مقیم تهران
minister resident
U
وزیر مقیم
residing abroad
U
مقیم خارجه
resides
U
مقیم شدن
to station oneself
U
مقیم شدن
non-resident
U
مقیم موقتی
resident segment
U
قطعه مقیم
domiciliate
U
مقیم ساختن
italiot or ote
U
مقیم ایتالیا
resided
U
مقیم شدن
non resident
U
غیر مقیم
house physician
U
پزشک مقیم
won
U
مقیم شدن .
reside
U
مقیم شدن
residentiary
U
روحانی مقیم
sedentary
U
مقیم دریک جا
non resident
U
مقیم موقتی
residentiary
U
کشیش مقیم
memory resident program
U
برنامه مقیم در حافظه
maronite
U
مسیحی مقیم لبنان
to be in residence
U
مقیم یا ماندنی بودن
Foreign residents in tehran.
U
خارجیان مقیم تهران
expatriate
U
شهروند مقیم خارج
non-resident citizen
[American E]
U
شهروند غیر مقیم
house surgeon
U
جراح مقیم بیمارستان
hosteler
U
مقیم شبانه روزی
non-resident alien
[NRA]
U
بیگانه غیر مقیم
citizen abroad
U
شهروند مقیم خارج
expat
[colloquial]
U
شهروند مقیم خارج
non-resident shareholder
U
سهامدار غیر مقیم
zmarker beacon
U
نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
staged crews
U
پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
non-resident partner
U
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
tsr
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidence
U
عدم اقامت غیر مقیم
terminal and stay resident program
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency
U
عدم اقامت غیر مقیم
German expatriates
U
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
conus residents
U
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
dirty bit
U
بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com