English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
won U مقیم شدن .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
sedentary U مقیم دریک جا
monitor U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
residing U مقیم
compression U نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
inhabitant U مقیم
settler U مقیم
settlers U مقیم
abider U مقیم
dweller U مقیم
inmate U مقیم
inmates U مقیم
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
settle U مقیم کردن
settles U مقیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
denizen U مقیم
denizens U مقیم
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
reside U مقیم شدن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
resided U مقیم شدن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
resides U مقیم شدن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
domiciled U مقیم
resident U مقیم
residents U مقیم
non-resident U مقیم موقتی
non-residents U مقیم موقتی
settled U مقیم
command.com U در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
conus residents U پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
dirty bit U بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
domiciled in tehran U مقیم تهران
domiciliate U مقیم ساختن
hosteler U مقیم شبانه روزی
house physician U پزشک مقیم
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
in residence U مقیم
installable device driver U درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
italiot or ote U مقیم ایتالیا
maronite U مسیحی مقیم لبنان
memory resident program U برنامه مقیم در حافظه
minister resident U وزیر مقیم
non resident U غیر مقیم
non resident U مقیم موقتی
nonresidence U عدم اقامت غیر مقیم
nonresidency U عدم اقامت غیر مقیم
resident engineer U مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
resident loader U بارکننده مقیم
resident program U برنامه مقیم
resident segment U قطعه مقیم
residentiary U کشیش مقیم
residentiary U روحانی مقیم
resider U مقیم
residing abroad U مقیم خارجه
settlor U مقیم
stator U مقیم
termer U مقیم
terminal and stay resident program U برنامه مقیم پایانی ایستا
tsr U برنامه مقیم پایانی ایستا
to be in residence U مقیم یا ماندنی بودن
to station oneself U مقیم شدن
Foreign residents in tehran. U خارجیان مقیم تهران
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
non-resident citizen [American E] U شهروند غیر مقیم
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
non-resident shareholder U سهامدار غیر مقیم
expatriate U شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] U شهروند مقیم خارج
citizen abroad U شهروند مقیم خارج
German expatriates U شهروندهای آلمانی مقیم خارج
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com