English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
govern U مقرر داشتن
governed U مقرر داشتن
pass a resolution U مقرر داشتن
provide U مقرر داشتن
governs U مقرر داشتن
adjudge مقرر داشتن
provides U مقرر داشتن
preordain U قبلا مقرر داشتن
adjudging U مقرر داشتن دانستن
assign U مقرر داشتن گماشتن
assigns U مقرر داشتن گماشتن
assigning U مقرر داشتن گماشتن
assigned U مقرر داشتن گماشتن
adjudges U مقرر داشتن دانستن
adjudged U مقرر داشتن دانستن
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
grants U اعطا کردن
grant U اعطا کردن
granted U اعطا کردن
grant a credit U اعتباری را اعطا کردن
to grant a request U درخواستی را اعطا کردن
enfranchised U حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchises U حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchise U حقوق مدنی اعطا کردن به
conferred a degree U درجه دانشگاهی اعطا کردن
enfranchising U حقوق مدنی اعطا کردن به
patenting U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patent U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patents U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
provision U مقرر کردن
foreordinate U از پیش مقرر کردن
foreordain U از پیش مقرر کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
endowments U اعطا
award U اعطا
awarded U اعطا
awards U اعطا
awarding U اعطا
bestowal U اعطا
impartation U اعطا
endowment U اعطا
vouchsafement U اعطا
dispensation U اعطا تقدیر
dispensations U اعطا تقدیر
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
edict of emancipation U ازادی بی قید و شرط اعطا شد
particularism U اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
prize courts U به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
instruction U مقرر
statutory U مقرر
regular U مقرر
due U مقرر
instructions U مقرر
statutory law U مقرر
regulars U مقرر
standard U مقرر قانونی
standards U مقرر قانونی
default U در موعد مقرر
regular U معین مقرر
due U لازم مقرر
defaulted U در موعد مقرر
enactive U مقرر دارنده
agreed time U موعد مقرر
relevant time U موعد مقرر
courier station U مقرر پیک
defaults U در موعد مقرر
statutory U قانونی مقرر
thetical U مقرر معین
regulars U معین مقرر
thetic U مقرر معین
due date U موعد مقرر
defaulting U در موعد مقرر
prescript U مقرر شده
by work U کار غیر مقرر
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
code U قانون قاعده مقرر
standards U عیار قانونی استاندارد مقرر
standard U عیار قانونی استاندارد مقرر
The deadline is coming closer. U مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
The prescribed time - limit expires tomorrow . U مهلت مقرر فردا منقضی می شود
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
essoin U بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
over crowding U تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
shoots U درد کردن سوزش داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
qualified indorsement U فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com