Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preamble of a statute
U
مقدمه قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prologize
U
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologuize
U
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
canons
U
قانون کلی قانون شرع
canon
U
قانون کلی قانون شرع
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
prolegomenon
U
مقدمه
snaps
U
بی مقدمه
prelude
U
مقدمه
overtures
U
مقدمه
sinfonia
U
مقدمه
preludes
U
مقدمه
preliminarily
U
مقدمه
protasis
U
مقدمه
induction
U
مقدمه
foretoken
U
مقدمه
sudden
U
بی مقدمه
prelusion
U
مقدمه
preparatorily
U
مقدمه
preparatory to
U
در مقدمه
front matter
U
مقدمه
prima facia
U
مقدمه
snap
U
بی مقدمه
snapped
U
بی مقدمه
snapping
U
بی مقدمه
inductions
U
مقدمه
isagoge
U
مقدمه
inductility
U
مقدمه
prefacing
U
مقدمه
preamble
U
مقدمه
preface
U
مقدمه
preambles
U
مقدمه
overture
U
مقدمه
prefaces
U
مقدمه
prefaced
U
مقدمه
introduction
U
مقدمه
introductions
U
مقدمه
lead up
U
مقدمه
lead-up
U
مقدمه
incipit
U
مقدمه
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
impulse buying
U
خرید بی مقدمه
preliminarily
U
بطور مقدمه
popped
U
بی مقدمه اوردن
proem
U
مقدمه سراغاز
preconidtion
U
شرط مقدمه
exordium
U
مقدمه سردفتر
preamble of a treaty
U
مقدمه معاهده
minor premise
U
مقدمه صغری
prelude to a play
U
مقدمه نمایش
major premise
U
مقدمه کبری
forepart
U
سر ودست مقدمه
catastasis
U
دیباچه مقدمه
preambles
U
مقدمه نوشتن
cold snaps
U
یخ بندان بی مقدمه
foreparts
U
سر ودست مقدمه
setup
U
مقدمه چینی
antecedents
U
مقدم مقدمه
antecedent
U
مقدم مقدمه
set up
U
مقدمه چینی
preamble
U
مقدمه سند
preamble
U
مقدمه نوشتن
pops
U
بی مقدمه اوردن
pop
U
بی مقدمه اوردن
preambles
U
مقدمه سند
lemma
U
مقدمه موضوع
cold snap
U
یخ بندان بی مقدمه
it was a p to another book
U
مقدمه کتاب دیگربود
introductory
U
وابسته به مقدمه معارفهای
preambles
U
سراغاز مقدمه کتاب
prolegomenous
U
دارای مقدمه طولانی
proem
U
مقدمه سخنرانی شروع
protasis and epitasis
U
مقدمه و متن نمایش
i took him up short
U
بی مقدمه جلو او را گرفتم
preamble
U
سراغاز مقدمه کتاب
shortest
U
بی مقدمه پیش از وقت
shorter
U
بی مقدمه پیش از وقت
short
U
بی مقدمه پیش از وقت
pops
U
بی مقدمه فشار اوردن
popped
U
بی مقدمه فشار اوردن
exordial
U
مربوط به اغاز یا مقدمه
pop
U
بی مقدمه فشار اوردن
prologues
U
مقدمه پیش گفتار
prologue
U
مقدمه پیش گفتار
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
preambles
U
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preamble
U
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
precritical
U
مقدمه بحران قبل از وخامت
spate
U
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
this wind preludes thunder
U
این باد مقدمه رعد است
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
front
U
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
fronting
U
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
to prefix a chapter to a book
U
فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
improvisor
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
premises
U
خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
edict
U
قانون
canon
U
قانون
canons
U
قانون
legislation
U
قانون
kanoon
U
قانون
lex
U
قانون
acted
U
قانون
nisi
U
قانون
act
U
قانون
code
U
قانون
hess's law
U
قانون هس
rule
U
قانون
regulation
U
قانون
edicts
U
قانون
law
U
قانون
legal
U
قانون
regardless of the law
U
به قانون
enacment
U
قانون
statutes
U
قانون
law of constant heat sumation
U
قانون هس
statute
U
قانون
laws
U
قانون
hubble law
U
قانون هابل
corpus juris
U
اساس قانون
commercial code
U
قانون تجارت
constitutionally
U
مطابق قانون
rule of thumb
U
قانون عمومی
gresham's law
U
قانون گرشام
to break a law
U
قانون شکنی
coulomb's law
U
قانون کولن
commutative law
U
قانون جابجایی
say's law of markets
U
قانون بازارهای سی
contrary to the law
U
مخالف قانون
commercial law
U
قانون تجارت
conservation law
U
قانون بقا
hook's law
U
قانون هوک
constructionist
U
کسیکه قانون
trapezoidal law
U
قانون ذوذنقهای
conscription law
U
قانون سربازگیری
constitutional low
U
قانون اساسی
corpus juris
U
روح قانون
fechner's law
U
قانون فخنر
einstein's law
U
قانون اینشتاین
economic law
U
قانون اقتصادی
faraday's law
U
قانون فاراده
game law
U
قانون شکار
gas laws
U
قانون گاز
gay lussac's law
U
قانون گیلوساک
engel's law
U
قانون انگل
status of limitations
U
قانون مرورزمان
employment act
U
قانون اشتغال
statutory law
U
قانون مدون
substantive law
U
قانون ماهوی
faraday's law
U
قانون فارادی
stokes' law
U
قانون استوکس
extralegal
U
ماورای قانون
five second rule
U
قانون 5 ثانیه
engels law
U
قانون انگل
tax law
U
قانون مالیاتی
enactment of law
U
وضع قانون
distribution law
U
قانون توزیع
statue law
U
قانون یا قوانین
governing law
U
قانون حاکم
hauy law
U
قانون هوی
scofflaw
U
ناقض قانون
dalton's law
U
قانون دالتون
scofflaw
U
قانون شکن
curie's law
U
قانون کوری
crown law
U
قانون جزائی
petitioner
[divorce proceedings]
U
خواهان
[قانون]
dead letter
U
قانون منسوخ
the spirit of the law
U
جوهر قانون
graham's law
U
قانون گراهام
the letter of the law
U
لفظ یا نص قانون
enactor
U
واضع قانون
the letter of the law
U
عبارت قانون
demorgans law
U
قانون دمورگان
the spirit of the law
U
روح قانون
declaratory statute
U
قانون اعلامی
greshams law
U
قانون گرشام
ignorance of law
U
جهل به قانون
law of gravitation
U
قانون گرانش
law of progression
U
قانون پیشروی
law of readiness
U
قانون امادگی
law of recency
U
قانون تاخر
obedient to the law
U
مطیع قانون
law of reflection
U
قانون بازتاب
reflection law
U
قانون بازتاب
law of scarcity
U
قانون کمیابی
obedient to the law
U
پیرو قانون
nomology
U
قانون شناسی
offense
U
قانون شکنی
law of primacy
U
قانون تقدم
paschen's law
U
قانون پاشن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com