Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
corrosion resistant
U
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
resilience
U
درجه مقاومت فرش در برابر سایش
[این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
resistance to corrosion
U
مقاوم در برابر زنگ زدگی
rust protection
U
حفافت در برابر زنگ زدگی
anticorrosive protection
U
حفافت در برابر خوردگی
stainless steel
U
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
tear strength
U
مقاومت
[در برابر پارگی]
premunition
U
مقاومت در برابر مرض
acid resistance
U
مقاومت در برابر اسید
wearing resistance
U
مقاومت در برابر سائیدگی دیرسائی
light sensitive resistor
U
مقاومت حساس در برابر نور
able to withstand contamination
<adj.>
U
قادر به مقاومت در برابر آلودگی
[بوم شناسی]
rescous
U
مقاومت در برابر قانون تمرد نسبت به مامورین دولت
wind beam
U
تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
blighting
U
باد زدگی یا زنگ زدگی
blight
U
باد زدگی یا زنگ زدگی
blights
U
باد زدگی یا زنگ زدگی
series resistance
U
مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
hair crack
U
شکاف خوردگی ترک خوردگی
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
varistor
U
مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
impedance
U
مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
choke impedance
U
امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
howitzer
U
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
insulation resistance
U
مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
double
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
density
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomon
U
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun
U
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
triplicate
U
سه برابر سه برابر کردن
reluctivity
U
مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
grid bias resistance
U
مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
grid suppressor
U
مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
freezes
U
یخ زدگی
freeze
U
یخ زدگی
rime
U
یخ زدگی
glaciation
U
یخ زدگی
jetlag
U
جت زدگی
possession
U
جن زدگی
frostiness
U
یخ زدگی
cacodemonomania
U
جن زدگی
demonomania
U
جن زدگی
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
worriment
U
ناراحتی غم زدگی
fustiness
U
کفک زدگی
cataplexy
U
خشک زدگی
heliosis
U
افتاب زدگی
mouldiness
U
کپک زدگی
corrsion
U
زنگ زدگی
previousness
U
شتاب زدگی
dewiness
U
شبنم زدگی
sun burn
U
افتاب زدگی
paraphrenia
U
هذیان زدگی
hallucinosis
U
توهم زدگی
ageing
U
زنگ زدگی
transfixion
U
حیرت زدگی
evanescence
U
غیب زدگی
rust oxide iron
U
زنگ زدگی
rustiness
U
زنگ زدگی
precipitateness
U
شتاب زدگی
tonic immobility
U
خشک زدگی
scientism
U
علم زدگی
thunderstroke
U
صاعقه زدگی
moldy
U
کپک زدگی
stained
U
زنگ زدگی
stain
U
زنگ زدگی
acariasis
U
کرم زدگی
acariasis
U
کنه زدگی
stains
U
زنگ زدگی
afflictedness
U
محنت زدگی
staining
U
زنگ زدگی
corrosion
U
زنگ زدگی
dismaying
U
وحشت زدگی
dismayed
U
وحشت زدگی
dismay
U
وحشت زدگی
sunburn
U
افتاب زدگی
sunstroke
U
افتاب زدگی
fouling
U
زنگ زدگی
seasickness
U
دریا زدگی
hyperthymia
U
هیجان زدگی
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
U
احساس یخ زدگی
dismays
U
وحشت زدگی
hurriedness
U
شتاب زدگی
ageing
U
زنگ زدگی
efflorescence
U
شوره زدگی
chilled to the bones
<idiom>
U
احساس یخ زدگی
hospitalism
U
بیمارستان زدگی
hypersomnia
U
خواب زدگی
melancholy
U
سودا زدگی غمگین
outcrop
U
بیرون زدگی روامدگی
mustiness
U
پوسیدگی یا کپک زدگی
hurry scurry
U
دستپاچگی شتاب زدگی
outcrops
U
بیرون زدگی روامدگی
startle
U
پرش وحشت زدگی
startled
U
پرش وحشت زدگی
startles
U
پرش وحشت زدگی
forwardness
U
اشتیاق شتاب زدگی
alcoholic hallucinosis
U
توهم زدگی الکلی
Rust
<adj.>
<noun>
U
رنگ زنگ زدگی
corrosion
U
رفتگی زنگ زدگی
precipitately
U
از روی شتاب زدگی
age hardenable
U
ثبات در برابرزنگ زدگی
acute hallucinosis
U
توهم زدگی حاد
hurry skurry
U
دستپاچگی شتاب زدگی
pecks
U
نوک زدگی سوراخ
pecking
U
نوک زدگی سوراخ
pecked
U
نوک زدگی سوراخ
peck
U
نوک زدگی سوراخ
wear
U
خوردگی
chafing
U
خوردگی
wears
U
خوردگی
chafes
U
خوردگی
corrosion
U
خوردگی
chafe
U
خوردگی
erosion
U
خوردگی
corrsion
U
خوردگی
erosion-corrosion
U
خوردگی
abrasions
U
خوردگی
abrasion
U
خوردگی
hastiness
U
دست پاچگی شتاب زدگی
foxiness
U
بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
corrosion fatigue
U
استهلاک در اثر زنگ زدگی
kink
U
پیچ خوردگی
disbandment
U
برهم خوردگی
muss
U
بهم خوردگی
induration
U
پینه خوردگی
wrinkling
U
چین خوردگی
twist
U
پیچ خوردگی
twisting
U
پیچ خوردگی
inurement
U
پینه خوردگی
screw
U
پیچ خوردگی
twists
U
پیچ خوردگی
screws
U
پیچ خوردگی
vermiculation
U
کرم خوردگی
torsion
U
پیچ خوردگی
fraction
U
ترک خوردگی
erosion corrosion
U
خوردگی- فرسودگی
crossing out
U
قلم خوردگی
rancidity
U
باد خوردگی
queasiness
U
بهم خوردگی
graphitic corrosion
U
خوردگی گرافیتی
electrolytic corrosion
U
خوردگی الکترولیتی
galvanic corrosion
U
خوردگی گالوانیکی
electrochemical corrosion
U
خوردگی الکتروشیمیایی
pliature
U
چین خوردگی
fractions
U
ترک خوردگی
ruga
U
تاب خوردگی
backfall
U
زمین خوردگی
rugosity
U
چروک خوردگی
intercrystalline corrosion
U
خوردگی کریستالی
corrosive action
U
اثر خوردگی
collission
U
بهم خوردگی
indisposedness
U
بهم خوردگی
cancellation
U
قلم خوردگی
turmoil
U
بهم خوردگی
folium
U
چین خوردگی
shrinkage
U
چروک خوردگی
folding
U
چین خوردگی
ricks
U
پیچ خوردگی
fissuration
U
ترک خوردگی
rick
U
پیچ خوردگی
surface corrosion
U
خوردگی سطحی
ricking
U
پیچ خوردگی
cracking
U
ترک خوردگی
wrinkles
U
چین خوردگی
wrinkle
U
چین خوردگی
uneasiness
U
بهم خوردگی
ricked
U
پیچ خوردگی
frostbite
U
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
revolts
U
بهم خوردگی انقلاب
revolt
U
بهم خوردگی انقلاب
deceptions
U
حیله فریب خوردگی
turn one's stomach
<idiom>
U
باعث حال به هم خوردگی
deception
U
حیله فریب خوردگی
fold
U
چین خوردگی زمین
bending over test
U
ازمایش چین خوردگی
worm hole
U
جای کرم خوردگی
caries
U
کرم خوردگی دندان
turns
U
پیچ خوردگی قرقره
folds
U
چین خوردگی زمین
folded
U
چین خوردگی زمین
disorderliness
U
اختلال بهم خوردگی
folding test
U
ازمایش چین خوردگی
hot crack
U
ترک خوردگی گرم
amusement
U
فریب خوردگی پذیرایی
indisposition
U
بهم خوردگی مزاج
he is recovered from his cold
U
سرما خوردگی او برطرف شد
indispositions
U
بهم خوردگی مزاج
amusements
U
فریب خوردگی پذیرایی
turn
U
پیچ خوردگی قرقره
corrosion pit
U
فرورفتگی در اثر خوردگی
cavities
U
کرم خوردگی دندان
corrosion control
U
جلوگیری و کنترل خوردگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com