English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
vice presidency U مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
veep U معاون رئیس جمهور
president of the republic U رئیس جمهور
president U رئیس جمهور
First Ladies U زن رئیس جمهور
presidentess U زن رئیس جمهور
presidents U رئیس جمهور
First Lady U زن رئیس جمهور
presidential U انتخاب رئیس جمهور
The then president . U رئیس جمهور وقت
presidential election U انتخاب رئیس جمهور
vice president U نایب رئیس جمهور
presidentship U مقام ریاست جمهور
none other than the president U هیچ کسی به جز رئیس جمهور
favorite son <idiom> U رئیس جمهور ایالت شدن
electoral college U هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
vice president U معاون [رئیس]
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
vice-chancellors U معاون رئیس دانشگاه
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
vice-chancellor U معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor U معاون رئیس دانشگاه
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
presidential call U فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
monroe doctrine U اصولی که مونرو رئیس جمهور امریکابه عنوان خط مشی سیاست خارجی امریکا به کنگره امریکا در سال 3281 اعلام کرد
chancellory U رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
chancellery U رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
emancipation proclamation U اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
fourteen points U طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
mates U معاون کشتی معاون ناخدا
mate U معاون کشتی معاون ناخدا
mated U معاون کشتی معاون ناخدا
embassy U سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies U سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
the people U جمهور
demos U جمهور
populace U جمهور
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
president-elects U رییس جمهور برگزیده
republic of letters U جمهور اهل ادب
president-elects U رییس جمهور منتخب
president-elect U رییس جمهور برگزیده
president-elect U رییس جمهور منتخب
presidential U وابسته به ریاست جمهور
commonwealth U کشورهای مشترک المنافع جمهور
commonwealths U کشورهای مشترک المنافع جمهور
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
adjuncts U معاون
aided U معاون
adjunct U معاون
aiding U معاون
girl friday U معاون زن
coajutor U معاون
vice-chancellors U معاون
asst U معاون
depts U معاون
dept U معاون
aid U معاون
second best U معاون
assistants U معاون
deputy U معاون
assistant U معاون
deputies U معاون
acologte U معاون
helpmeet U معاون
accessorial U معاون
accessory U معاون
vice chancellor U معاون
vice-chancellor U معاون
advisor U معاون
second in command U معاون
second-best U معاون
adjoint U معاون
archdeacon U معاون اسقف
undersecretary U معاون وزارتخانه
subdeacon U معاون خادم
lieutenant governor U معاون فرماندار
Solicitor General U معاون دادستان
Solicitors General U معاون دادستان
acolytes U معاون یاکمک
subdeacon U معاون شماس
archdeacons U معاون اسقف
counsellor and procurer U معاون جرم
acolyte U معاون یاکمک
adjoint U معاون استاد
under-secretaries U معاون وزارت
accessory U معاون جرم
vicar U معاون خلیفه
vicars U معاون خلیفه
accessory to a riot U معاون فتنه
accessary U معاون جرم
abetter or abettor U معاون جرم
veep U معاون مدیرکل
under-secretary U معاون وزارت
subdean U معاون dean
vice governor U معاون فرمانداری
inhabitance U اقامت
inhabitancy U اقامت
inhabitation U اقامت
staying U اقامت
commorant U اقامت
tarriance U اقامت
residing U اقامت
coadjutor U معاون یاری کننده
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
curates U معاون کشیش بخش
curate U معاون کشیش بخش
script assistant معاون برنامه نویسی
wingman U معاون رسد هوایی
accomplice شریک یا معاون جرم
subdeacon U معاون گماشته روحانی
resides U اقامت داشتن
residence U محل اقامت
remained U اقامت کردن
remain U اقامت کردن
sojourns U اقامت موقتی
permission to reside U جواز اقامت
sojourn U اقامت موقتی
permission to stay U جواز اقامت
residence permit U جواز اقامت
residence permit U پروانه اقامت
permit of residence U پروانه اقامت
permission to stay U پروانه اقامت
resided U اقامت داشتن
domiciles U محل اقامت
domicile U محل اقامت
permit of residence U جواز اقامت
reside U اقامت داشتن
permission to reside U پروانه اقامت
sojoiurn U اقامت موقتی
residency U محل اقامت
passport of residence U گذرنامه اقامت
seats U محل اقامت
seated U محل اقامت
dwell U اقامت گزیدن
dwelled U اقامت گزیدن
dwells U اقامت گزیدن
seat U محل اقامت
domicil U محل اقامت
domiciliate U محل اقامت
home U اقامت گاه
homes U اقامت گاه
residential U مربوط به اقامت
residences U محل اقامت
executive U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive officer U معاون یکان افسر تیر
assistant secretary of the army U معاون وزیر نیروی زمینی
executives U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
permanent residence permit U جواز اقامت دائمی
sojourns U موقتا" اقامت کردن
franchise du quartier U مصونیت محل اقامت
student residence permit U جواز اقامت دانشجوئی
sojourn U موقتا" اقامت کردن
abode U رحل اقامت افکندن
sojoiurn U موقتا اقامت کردن
abodes U رحل اقامت افکندن
service at domicile U ابلاغ در محل اقامت
indefinite leave to remain [British E] U جواز اقامت دائمی
under secretary U زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
nonresidence U عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
nonresidency U عدم اقامت غیر مقیم
residential U وابسته به اقامت قابل سکنی
residentship U اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
interne U یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
squatter U اقامت گزین درزمین غیر معمور
franchisede i'hotel U مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
deanery U سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deaneries U سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatters U اقامت گزین درزمین غیر معمور
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
outstay U بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
vicarage U محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarages U محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
university extension U تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
petty officer U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
chairmen U رئیس
administers U رئیس
leaders U رئیس
syndic U رئیس
wardens U رئیس
warden U رئیس
higher up U رئیس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com