English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reluctate U مقابله کردن بی میلی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
checks U مقابله کردن مقابله
checked U مقابله کردن مقابله
check U مقابله کردن مقابله
retaliation U تلافی کردن مقابله کردن به مثل
counter U مقابله کردن تلافی کردن
countered U مقابله کردن تلافی کردن
countering U مقابله کردن تلافی کردن
repelled U مقابله کردن
repel U مقابله کردن
counter U مقابله کردن
beard U مقابله کردن
acounter U مقابله کردن
collate U مقابله کردن
collated U مقابله کردن
beards U مقابله کردن
repels U مقابله کردن
collates U مقابله کردن
repelling U مقابله کردن
collating U مقابله کردن
countering U مقابله کردن
countered U مقابله کردن
parity check U مقابله کردن توازن
collates U مقابله وتطبیق کردن
checks U مقابله کردن بررسی
checked U مقابله کردن بررسی
collate U مقابله وتطبیق کردن
check U مقابله کردن بررسی
collating U مقابله وتطبیق کردن
collated U مقابله وتطبیق کردن
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
emergency drill U تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
disaffection U بی میلی
grudges U بی میلی
milli U میلی
grudged U بی میلی
grudge U بی میلی
reluctancy U بی میلی
indispositions U بی میلی
indisposition U بی میلی
reluctance U بی میلی
indisposedness U بی میلی
inappetence U بی میلی
disinclination U بی میلی
disapprobation U بی میلی
dismays U بی میلی
dismaying U بی میلی
dismayed U بی میلی
dismay U بی میلی
lassitude U بی میلی
disrelish U بی میلی
unwillingness U بی میلی
discretional U میلی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
ribbed U میل میلی
mv U میلی ولت
reluct U بی میلی نشاندادن
afraid از روی بی میلی
distaste U بی میلی بدامدن
mmn U میلی میکرون
milliampere U میلی امپر
millibar U میلی بار
milliammeter U میلی امپرسنج
milisecond U میلی ثانیه
millihenry U میلی هنری
mh U میلی هنری
unwillingly U از روی بی میلی
anaphrodisia U بی میلی جنسی
listlessness U بی علاقگی بی میلی
half heartedness U بی میلی سردی
m.h. U میلی هانری
inclination compass U قطبنمای میلی
milliroentgen U میلی رونتگن
millimeter U میلی متر
millimicron U میلی میکرون
millivolt U میلی ولت
millimicrosecond U میلی میکروثانیه
millisecond U میلی ثانیه
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
with a bad grace U به اکراه ازروی بی میلی
millivoltmeter U میلی ولت سنج
hang back U بی میلی نشان دادن
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
milliequvalent weight U وزن هم ارز میلی گرمی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
impenitence U بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
ontos U تفنگ 601 میلی متری دو لولهای خودکششی
howtar U خمپاره انداز 701 میلی متری سنگین
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
parliamentary train U قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
to roll one's eyes <idiom> U نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
checking U مقابله
confrontation U مقابله
confrontations U مقابله
bucking U مقابله
opposition U مقابله
transfer check U مقابله
check U مقابله
counterview U مقابله
collation U مقابله
collations U مقابله
checks U مقابله
contrasts U مقابله
checked U مقابله
contrasting U مقابله
contrasted U مقابله
contrast U مقابله
controlment U مقابله
echo check U مقابله
arithmetic check U مقابله حسابی
selection check U مقابله گزینش
checks and balance U کنترل و مقابله
check point U نقطه مقابله
check list U سیاهه مقابله
check indicator U نماینده مقابله
check boxes U جعبههای مقابله
sequence check U مقابله ترتیب
sequence checking U مقابله ترتیبی
sight check U مقابله چشمی
sight check U مقابله نظری
dynamic check U مقابله پویا
algebra U جبر و مقابله
checklist U سیاهه مقابله
crossecheck U مقابله مجدد
casting out nines U مقابله نه نهی
modulo n check U مقابله به پیمانه
automatic check U مقابله خودکار
marginal check U مقابله مرزی
opposability U مقابله پذیری
visual check U مقابله بصری
visual check U مقابله دیداری
overflow check U مقابله سرریز
limit check U مقابله حدود
sum check U مقابله جمعی
system check U مقابله سیستم
validity check U مقابله اعتبار
loop checking U مقابله حلقه
bucking coil U پیچک مقابله
built in check U مقابله توکار
parity check U مقابله توازن
parity checking U مقابله توازن
spot check U مقابله موضعی
twin check U مقابله توام
spell checker U مقابله گر املائی
cyclic check U مقابله چرخهای
diagnostic check U مقابله تشخیصی
data check U مقابله داده ها
retaliation U مقابله به مثل
reciprocity U مقابله به مثل
cross-examinations U پرسش و مقابله
parity check U مقابله ایستایی
spot checks U مقابله موضعی
cross-examination U پرسش و مقابله
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
gauging rod U میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
check indicator U مشخص کننده مقابله
odd even check U مقابله فرد و زوج
syntax checker U مقابله نحوه گری
reciprocate U مقابله به مثل نمودن
machine check interrupt U وقفه مقابله ماشین
vertical parity check U مقابله توان عمدی
reciprocated U مقابله به مثل نمودن
dump check U مقابله حین روبرداری
counter military U مقابله باعملیات نظامی
tick off U نشان رسیدگی و مقابله
longitudinal redundancy check U مقابله افزونگی طولی
reciprocates U مقابله به مثل نمودن
checking program U برنامه مقابله کننده
hardware check U مقابله سخت افزاری
duplication check U مقابله از راه تکرار
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
PhotoCD U استاندارد ذخیره سازی نگاتیوها یا قط عات فتوگرافیک میلی متی به صورت دیجیتال روی ROM-CD
i raked all algebra U جبر و مقابله را زیر و روکردم
programmable check U مقابله برنامه ریزی شده
programmed check U مقابله برنامه ریزی شده
checkpoint restart U اغازگر مجدد نقطه مقابله
disaster control U روش مقابله با سوانح و بلایا
Touché! U خوب مقابله کردی! [در بحثی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com