Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cyclic check
U
مقابله چرخهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cyclic redundancy check
U
بررسی افزونگی چرخهای کاراکتر بررسی و کنترل افزونگی چرخهای
emergency drill
U
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
check
U
مقابله کردن مقابله
checks
U
مقابله کردن مقابله
checked
U
مقابله کردن مقابله
cyclic
U
چرخهای
clock work
U
چرخهای ساعت
cyclonic rain
U
باران چرخهای
cyclic code
U
رمز چرخهای
cyclic process
U
فرایند چرخهای
cyclic permutation
U
جایگشت چرخهای
cyclic shift
U
تغییر مکان چرخهای
front wheel drive
U
محرک چرخهای جلو
front wheel suspension
U
تعلیق چرخهای جلو
nosing
U
باری که چرخهای لوکوموتیومتحمل می شوند
front wheel suspension
U
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
gears
U
مجموع چرخهای دنده دار
geared
U
مجموع چرخهای دنده دار
gear
مجموع چرخهای دنده دار
clockwork
U
چرخهای ساعت منظم وخودکار
Where are the luggage trolleys?
U
چرخهای دستی حمل بار کجاست؟
pants
U
پوشش ایرودینامیکی ثابت روی چرخهای ارابه فرود
tandem roller
U
نوعی قلطک که دارای چرخهای فلزی بوده وچرخها پشت سر هم حرکت میکند
divided landing gear
U
ارابه فرود ثابت که هیچ محور افقی بین چرخهای ان وجود ندارد
staging light
U
چراغی که به راننده علامت میدهد که چرخهای اتومبیل درست روی خط قرار دارند
anti spin
U
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
dumptor
U
کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
cassettes
U
کاست کوچک حاوی چرخهای از نوار مغناطیسی باریک که سیگنالهای صوتی قابل ضبط هستند.
cassette
U
کاست کوچک حاوی چرخهای از نوار مغناطیسی باریک که سیگنالهای صوتی قابل ضبط هستند.
transfer check
U
مقابله
contrasted
U
مقابله
checking
U
مقابله
checked
U
مقابله
contrasts
U
مقابله
echo check
U
مقابله
confrontation
U
مقابله
check
U
مقابله
bucking
U
مقابله
opposition
U
مقابله
checks
U
مقابله
confrontations
U
مقابله
controlment
U
مقابله
counterview
U
مقابله
collation
U
مقابله
collations
U
مقابله
contrast
U
مقابله
contrasting
U
مقابله
collate
U
مقابله کردن
checklist
U
سیاهه مقابله
checks and balance
U
کنترل و مقابله
check point
U
نقطه مقابله
diagnostic check
U
مقابله تشخیصی
visual check
U
مقابله بصری
data check
U
مقابله داده ها
crossecheck
U
مقابله مجدد
limit check
U
مقابله حدود
parity checking
U
مقابله توازن
selection check
U
مقابله گزینش
sequence check
U
مقابله ترتیب
sequence checking
U
مقابله ترتیبی
sight check
U
مقابله چشمی
sight check
U
مقابله نظری
sum check
U
مقابله جمعی
validity check
U
مقابله اعتبار
system check
U
مقابله سیستم
parity check
U
مقابله ایستایی
parity check
U
مقابله توازن
dynamic check
U
مقابله پویا
spell checker
U
مقابله گر املائی
overflow check
U
مقابله سرریز
visual check
U
مقابله دیداری
loop checking
U
مقابله حلقه
marginal check
U
مقابله مرزی
modulo n check
U
مقابله به پیمانه
opposability
U
مقابله پذیری
twin check
U
مقابله توام
collates
U
مقابله کردن
spot check
U
مقابله موضعی
counter
U
مقابله کردن
spot checks
U
مقابله موضعی
retaliation
U
مقابله به مثل
reciprocity
U
مقابله به مثل
cross-examinations
U
پرسش و مقابله
repels
U
مقابله کردن
repelling
U
مقابله کردن
repelled
U
مقابله کردن
repel
U
مقابله کردن
algebra
U
جبر و مقابله
collated
U
مقابله کردن
beards
U
مقابله کردن
beard
U
مقابله کردن
collating
U
مقابله کردن
countered
U
مقابله کردن
cross-examination
U
پرسش و مقابله
check list
U
سیاهه مقابله
check indicator
U
نماینده مقابله
check boxes
U
جعبههای مقابله
casting out nines
U
مقابله نه نهی
built in check
U
مقابله توکار
bucking coil
U
پیچک مقابله
countering
U
مقابله کردن
acounter
U
مقابله کردن
arithmetic check
U
مقابله حسابی
automatic check
U
مقابله خودکار
collated
U
مقابله وتطبیق کردن
syntax checker
U
مقابله نحوه گری
parity check
U
مقابله کردن توازن
collate
U
مقابله وتطبیق کردن
check
U
مقابله کردن بررسی
reciprocates
U
مقابله به مثل نمودن
vertical parity check
U
مقابله توان عمدی
checked
U
مقابله کردن بررسی
reciprocate
U
مقابله به مثل نمودن
checks
U
مقابله کردن بررسی
tick off
U
نشان رسیدگی و مقابله
odd even check
U
مقابله فرد و زوج
reciprocated
U
مقابله به مثل نمودن
collates
U
مقابله وتطبیق کردن
hardware check
U
مقابله سخت افزاری
duplication check
U
مقابله از راه تکرار
dump check
U
مقابله حین روبرداری
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
longitudinal redundancy check
U
مقابله افزونگی طولی
machine check interrupt
U
وقفه مقابله ماشین
collating
U
مقابله وتطبیق کردن
counter military
U
مقابله باعملیات نظامی
checking program
U
برنامه مقابله کننده
checkpoint restart
U
اغازگر مجدد نقطه مقابله
disaster control
U
روش مقابله با سوانح و بلایا
Touché!
U
خوب مقابله کردی!
[در بحثی]
programmed check
U
مقابله برنامه ریزی شده
programmable check
U
مقابله برنامه ریزی شده
i raked all algebra
U
جبر و مقابله را زیر و روکردم
rencounter
U
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
lrc
U
Check LongitudinalRedundancy مقابله افزونگی طولی
rencontre
U
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
checkpoint
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoints
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
desk checking
U
فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
check-points
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
assistance
U
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
north atlantic treaty organization (nato
U
پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
recaption
U
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
retaliation
U
تلافی کردن مقابله کردن به مثل
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
reluctate
U
مقابله کردن بی میلی کردن
countered
U
مقابله کردن تلافی کردن
counter
U
مقابله کردن تلافی کردن
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
countering
U
مقابله کردن تلافی کردن
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com