Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
make out
U
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
To give the meaning of something . to interpret something .
U
چیزی را معنی کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
U
پیدا کردن چیزی که میخواهی
scare up
<idiom>
U
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to get to somebody
[something]
U
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
needle in a haystack
<idiom>
U
چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
lection
U
اختلاف معنی یا تلفظ یک کلمه بامتن چیزی
scrape up
<idiom>
U
پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
zero compression
U
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation
U
قبول معنی عرف معنی مصطلح
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
signifies
U
معنی دادن معنی بخشیدن
signify
U
معنی دادن معنی بخشیدن
signifying
U
معنی دادن معنی بخشیدن
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
tracked
U
پیدا کردن
averages
U
پیدا کردن
tracks
U
پیدا کردن
averaging
U
پیدا کردن
gain
U
پیدا کردن
detecting
U
پیدا کردن
gained
U
پیدا کردن
pin point
U
پیدا کردن
gains
U
پیدا کردن
track
U
پیدا کردن
detects
U
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
detected
U
پیدا کردن
detect
U
پیدا کردن
find
U
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
finds
U
پیدا کردن
to look up
U
پیدا کردن
to search out
U
پیدا کردن
average
U
پیدا کردن
to pluck up one's heart
U
دل پیدا کردن
averaged
U
پیدا کردن
to pick up
U
پیدا کردن
smell out
U
با بو پیدا کردن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
give tongue
U
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
translatable
U
قابل معنی کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
stammers
U
لکنت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
U
چاره پیدا کردن
declines
U
شیب پیدا کردن
demonetize
U
تنزل پیدا کردن
equation of payments
U
قاعده پیدا کردن
touts
U
خریدار پیدا کردن
touting
U
خریدار پیدا کردن
declining
U
شیب پیدا کردن
tout
U
خریدار پیدا کردن
stammered
U
لکنت پیدا کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
luff
U
لنگر پیدا کردن
to become a necessity
U
لزوم پیدا کردن
to think out
U
با فکر پیدا کردن
dampen
U
رطوبت پیدا کردن
dampened
U
رطوبت پیدا کردن
dampening
U
رطوبت پیدا کردن
dampens
U
رطوبت پیدا کردن
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
stammer
U
لکنت پیدا کردن
converge
U
تقارت پیدا کردن
declined
U
شیب پیدا کردن
to take a ply
U
تمایل پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
liaising
U
ارتباط پیدا کردن
converged
U
تقارت پیدا کردن
converges
U
تقارت پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن به
liaise
U
ارتباط پیدا کردن
touted
U
خریدار پیدا کردن
liaises
U
ارتباط پیدا کردن
converging
U
تقارت پیدا کردن
liaised
U
ارتباط پیدا کردن
to take umbra at
U
رنجش پیدا کردن از
shield
U
حفاظ پیدا کردن
hade
U
تمایل پیدا کردن
prove opplicable
U
مصداق پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer
U
رخنه پیدا کردن
shields
U
حفاظ پیدا کردن
decline
U
شیب پیدا کردن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
radar trapping
U
اختلال پیدا کردن رادار
shocked
U
هول وهراس پیدا کردن
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
shocks
U
هول وهراس پیدا کردن
out maneuver
U
برتری مانور پیدا کردن
shock
U
هول وهراس پیدا کردن
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
U
زیر خاکی پیدا کردن
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
genealogize
U
شجره کسی را پیدا کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
to pick out
U
باگوش پیدا کردن دریافتن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
to nerve oneself
U
قوت قلب پیدا کردن
wavered
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
to come to an understanding
U
پیدا کردن سازش پیداکردن
wavering
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick up
U
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
fumbles
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
U
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
to seek somebody out
U
جستجو برای پیدا کردن کسی
pull oneself together
U
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
unbalance
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
radio direction finding
U
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to orient oneself
U
چهار سوی خود را پیدا کردن
to get a meat for a bird
U
برای مرغی جفت پیدا کردن
waver
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut
U
شور پیدا کردن فحل شدن
wavers
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts
U
شور پیدا کردن فحل شدن
wavered
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalances
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubbed
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
short
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand
U
برتری جستن تفوق پیدا کردن
unbalancing
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
surging
U
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rub
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubs
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
shorter
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
plunged
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work
U
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
leadingquestion
U
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
grapnel
U
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divides
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divide
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend
U
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending
U
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends
U
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude
U
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels
U
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceed
U
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony
U
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded
U
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
translating
U
معنی کردن تفسیر کردن
translates
U
معنی کردن تفسیر کردن
translated
U
معنی کردن تفسیر کردن
define
U
تعریف کردن معنی کردن
define
U
معین کردن معنی کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
defined
U
تعریف کردن معنی کردن
translate
U
معنی کردن تفسیر کردن
defining
U
تعریف کردن معنی کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
defines
U
تعریف کردن معنی کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com