Perdic | معقول بودن شرایط قرارداد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (14 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	reasonableness of terms in contract U	معقول بودن شرایط قرارداد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	contra preferentum rule U	درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
	sensibility U	معقول بودن
	sensibilities U	معقول بودن
	reasonableness U	معقول بودن
	bargaining chips U	عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
	bargaining chip U	عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
	reasonableness check U	بررسی معقول بودن
	plausibility U	باورکردنی و معقول بودن
	meets U	مطابق شرایط بودن
	meet U	مطابق شرایط بودن
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	to come within the scope of a contract U	در حیطه یک قرارداد بودن
	ceteris paribus U	ثابت بودن سایر شرایط
	escalation U	مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
	negotiated contract U	قرارداد بدون استعلام بها قرارداد پیش تنظیم
	parol contract U	قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
	rapallo treaty U	قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	phantom order U	قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
	cost contract U	قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
	within reason <idiom> U	معقول
	wiser U	معقول
	rational U	معقول
	wise U	معقول
	reasonable U	معقول
	conscionable U	معقول
	level-headed U	معقول
	sensible U	معقول
	subjective U	معقول
	wisest U	معقول
	objective U	معقول
	objectives U	معقول
	inexpensive U	معقول صرفه جو
	reasonable price U	قیمت معقول
	preposterously U	بطور نا معقول
	sanest U	سالم معقول
	reasonable period U	مدت معقول
	unconscionable U	غیر معقول
	to stand to reason U	معقول است
	sane U	سالم معقول
	reasonable time U	مدت معقول
	an absurd statement U	افهار نا معقول
	within resonable time U	طی زمان معقول
	saner U	سالم معقول
	reasonable time U	زمان معقول
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	make sense <idiom> U	معقول به نظر رسیدن
	reasonable term and condition U	قید و شرط معقول
	legitimizing U	منطقی و معقول جلوه دادن
	objectiveness U	چنانکه در خارج معقول باشد
	the price was not reasonable U	بهای ان معقول بنظر نمیرسید
	legitimized U	منطقی و معقول جلوه دادن
	polymath U	جامع علوم معقول ومنقول
	legitimised U	منطقی و معقول جلوه دادن
	legitimises U	منطقی و معقول جلوه دادن
	polymaths U	جامع علوم معقول ومنقول
	reasonable and probable cause U	علت معقول و به فاهر درست
	legitimize U	منطقی و معقول جلوه دادن
	legitimising U	منطقی و معقول جلوه دادن
	legitimization U	منطقی و معقول جلوه دادن
	legitimizes U	منطقی و معقول جلوه دادن
	metaphysical U	وابسته بعلم ماوراء طبیعی علوم معقول
	term U	شرایط
	terms U	شرایط
	termed U	شرایط
	terming U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	conditions U	شرایط
	existing circumstances U	شرایط موجود
	actude conditions U	شرایط شدید
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	plateau U	شرایط پایا
	actude conditions U	شرایط حاد
	qalified U	واجد شرایط
	plateaus U	شرایط پایا
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	final cinditions U	شرایط فینال
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	final cinditions U	شرایط پایانی
	requirements U	شرایط لازم
	qualifications U	شرایط لازم
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	average conditions U	شرایط عادی
	average conditions U	شرایط متوسط
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	plateaux U	شرایط پایا
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	payment terms U	شرایط پرداخت
	settlement terms U	شرایط تسویه
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	working conditions U	شرایط کار
	qualification U	وضعیت شرایط
	qualification U	واجد شرایط
	ball game U	شرایط وضعیت
	dis qualified U	فاقد شرایط
	delivery terms U	شرایط تحویل
	ball games U	شرایط وضعیت
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	terms of shipment U	شرایط حمل
	shipping terms U	شرایط حمل
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	spring conditions U	شرایط بهاری
	stability conditions U	شرایط ثبات
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	boundary conditions U	شرایط حدی
	standard condition U	شرایط استاندارد
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	credit terms U	شرایط اعتبار
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	present conditions U	شرایط فعلی
	competition conditions U	شرایط رقابت
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	implied terms U	شرایط ضمنی
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	bona fide U	واجد شرایط
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	usual conditions U	شرایط معمول
	conditions U	شرایط اوضاع
	qulifications U	واجد شرایط
	light conditions U	شرایط نور
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	eligible U	واجد شرایط
	mutual terms U	شرایط متقابل
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	necessary conditions U	شرایط لازم
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	makings U	شرایط لازم
	initial condition U	شرایط اولیه
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	qualify U	واجد شرایط
	qualifies U	واجد شرایط
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	fair play U	شرایط برابر
	terms of trade U	شرایط معامله
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	implied terms U	شرایط تلویحی
	qualified U	واجد شرایط
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	given conditions U	شرایط معینه
	given conditions U	شرایط معلوم
	terms of trade U	شرایط مبادله
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	pact U	قرارداد
	mise U	قرارداد
	convenant U	قرارداد
	defaulting U	قرارداد
	default U	قرارداد
	deed of covenant U	قرارداد
	defoult U	قرارداد
	defaulted U	قرارداد
	defaults U	قرارداد
	convention U	قرارداد
	conventions U	قرارداد
	deed U	قرارداد
	deeds U	قرارداد
	pacts U	قرارداد
	contract U	قرارداد
	contract U	:قرارداد
	act U	قرارداد
	acted U	قرارداد
	protocol U	قرارداد
	protocols U	قرارداد
	agreements U	قرارداد
	treaty U	قرارداد
	agreement U	قرارداد
	treaties U	قرارداد
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	qualified U	واجد شرایط لازمه
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	qualified U	دارای شرایط لازم
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	quantified U	واجد شرایط شدن
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط