Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dewy eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
babes
U
کودک شخص ساده و معصوم
babe
U
کودک شخص ساده و معصوم
infallible
U
معصوم
immaculate
U
معصوم
sinless
U
معصوم
innocent
U
معصوم
angel
U
پاک و معصوم
inerrable
U
معصوم خطا نکننده
silent approval
U
سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
golden age
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
tyke
U
کودک
bantling
U
کودک
baby
U
کودک
infants
U
کودک
tike
U
کودک
child
U
کودک
infant
U
کودک
toddler
U
کودک نو پا
toddlers
U
کودک نو پا
chit
U
کودک
it
U
ان کودک
chits
U
کودک
babies
U
کودک
kinchin
U
کودک
suckle
U
کودک شیرخوار
day care center
U
مهد کودک
suckles
U
کودک شیرخوار
child psychiatry
U
روانپزشکی کودک
child law
U
حقوق کودک
suckled
U
کودک شیرخوار
kidding
U
کودک بچه
kindergarten
U
باغ کودک
kindergartens
U
باغ کودک
child psychology
U
روانشناسی کودک
feral child
U
کودک وحشی
infantilism
U
کودک ماندگی
kidded
U
کودک بچه
child study
U
کودک پژوهی
pediatrics
U
پزشکی کودک
pedology
U
کودک شناسی
kid
U
کودک بچه
carrycots
U
صندلی کودک
childproof
U
کودک ایمن
schoolchild
U
کودک دبستانی
schoolchildren
U
کودک دبستانی
babyish
U
کودک مانند
carrycot
U
صندلی کودک
child centered
U
کودک محور
nurseries
U
مهد کودک
nursery
U
مهد کودک
puerilism
U
کودک منشی
puerilism
U
کودک خویی
rejected child
U
کودک مطرود
child development
U
رشد کودک
infanticide
U
کودک کشی
suckling
U
کودک شیرخواره
backward child
U
کودک عقب مانده
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
child abuse
U
بهره کشی از کودک
suckling
U
کودک شیر خوار
pedometer
U
رشد سنج کودک
pedimeter
U
رشد سنج کودک
problem child
U
کودک مشکل افرین
wolf child
U
کودک گرگ پرورده
child rearing practices
U
شیوههای پرورش کودک
eros
U
صورت کودک بالدار
enelicomorphism
U
بزرگسال انگاری کودک
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
weanling
U
کودک تازه از شیر گرفته
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
pedagogy
U
فن اموزش وپرورش کودک للگی
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
childlike
U
ساده وبی الایش کودک مانند
offense
U
گناه
delict
U
گناه
cleanhanded
U
بی گناه
irreprehensible
U
بی گناه
reproachless
U
بی گناه
misdemeanor
U
گناه
niet culpable
U
بی گناه
pure of guilt
U
بی گناه
sinless
U
بی گناه
sackless
U
بی گناه
offense,etc
U
گناه
offenceless
U
بی گناه
deep dyed
U
گناه
misdemeanour
U
گناه
misdemeanors
U
گناه
offenses
U
گناه
crime
U
گناه
vises
U
گناه
sinned
U
گناه
sinning
U
گناه
vices
U
گناه
vice-
U
گناه
vice
U
گناه
misdemeanours
U
گناه
faults
U
گناه
guiltless
U
بی گناه
transgression
U
گناه
irreproachable
U
بی گناه
blameless
U
بی گناه
guilt
U
گناه
faulted
U
گناه
fault
U
گناه
offence
U
گناه
sin
U
گناه
nurser
U
شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
venial sin
U
گناه صغیره
blames
U
اشتباه گناه
sin of the f.
U
گناه جسم
crime
U
گناه کردن
erring
U
گناه کار
venial
U
گناه صغیر
resipiscence
U
اقرار به گناه
resipiscent
U
معترف به گناه
blaming
U
اشتباه گناه
to perpetrate a crime
U
گناه کردن
misdeeds
U
جرم گناه
remission
U
عذر گناه
peccabillo
U
گناه کوچک
misdeed
U
جرم گناه
blamed
U
اشتباه گناه
transgression
U
خطا گناه
deadly sin
U
گناه کبیره
guilt feeling
U
احساس گناه
hamartophobia
U
گناه هراسی
peccatophobia
U
گناه هراسی
sin
U
گناه ورزیدن
sinned
U
گناه ورزیدن
absolution
آمرزش گناه
mortal sin
U
گناه کبیره
blame
U
اشتباه گناه
irreprovable
U
بی گناه رد نکردنی
sinning
U
گناه ورزیدن
Cupid
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
teething ring
U
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
to purify from sin
U
از گناه پاک کردن
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
to sin agaist god
U
بخدا گناه ورزیدن
the f.of adem
U
گناه یا انحراف ادم
d.sin
U
گناه بزرگ عمدی
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
incendiary crime
U
گناه اتش انگیزی
in flagrant delict
U
درعین ارتکاب گناه
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
i am shaped in sin
U
در گناه سرشته شده ام
of malice prepense
U
با قصد ارتکاب گناه
pardoner
U
کشیش امرزنده گناه
impemitently
U
بااصرار در گناه کاری
i may thank myself
U
گناه از خودم است
guilt
U
گناه مجرمیت محکومیت
impenitently
U
بالجاجت در گناه کاری
besetting sin
U
گناه دست برندار
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
U
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
to acknowledge your own guilt
[culpability]
U
به گناه خود اقرار کردن
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
salvationism
U
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
puratorial
U
پاک کننده گناه کفارهای
infallible
U
مصون از خطا منزه از گناه
to perpetrate a crime
U
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolves
U
کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin
U
از قید گناه ازاد کردن
original sin
U
نخستین گناه ادم ابوالبشر
absolve
U
کسی را از گناه بری کردن
absolved
U
کسی را از گناه بری کردن
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
absolving
U
کسی را از گناه بری کردن
i insist on his innocence
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability
U
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
king's evidence
U
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
U
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
parricidal
U
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
trotting
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com