Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
slake
U
معتدل شدن کاهش یافتن
slaked
U
معتدل شدن کاهش یافتن
slakes
U
معتدل شدن کاهش یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decreases
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
reduce
U
کاهش یافتن
reduces
U
کاهش یافتن
decrease
U
کاهش یافتن
reducing
U
کاهش یافتن
decreased
U
کاهش یافتن
decreases
U
کاهش یافتن
wane
U
کاهش یافتن
waned
U
کاهش یافتن
wanes
U
کاهش یافتن
shrink
U
کاهش یافتن
shrinking
U
کاهش یافتن
waning
U
کاهش یافتن
shrinks
U
کاهش یافتن
taper off
U
کاهش یافتن
decreased
U
کاهش یافتن یا کم شدن
decrease
U
کاهش یافتن یا کم شدن
to peter out
U
تدریجا کاهش یافتن
decreases
U
کاهش یافتن یا کم شدن
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
tax friction
U
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
U
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
U
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
green
U
معتدل
greenest
U
معتدل
moderate
U
معتدل
moderates
U
معتدل
moderated
U
معتدل
moderating
U
معتدل
sane
U
معتدل
sober
U
معتدل
saner
U
معتدل
middleman
U
معتدل
middlemen
U
معتدل
moderate fog
U
مه معتدل
soberly
U
معتدل
mitigative
U
معتدل
mitigatory
U
معتدل
milder
U
معتدل
mild
U
معتدل
mildest
U
معتدل
soft spoken
U
معتدل
soft-spoken
U
معتدل
sanest
U
معتدل
temperate
U
معتدل
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
mediums
U
متوسط معتدل
moderate sea
U
دریای معتدل
temperate climate
U
اقلیم معتدل
modest
U
معتدل نسبتا کم
attemper
U
معتدل کردن
medium
U
متوسط معتدل
temperate climate
U
اب و هوای معتدل
decreased
U
کاهش دادن کاهش
decreases
U
کاهش دادن کاهش
decrease
U
کاهش دادن کاهش
ambivert
U
ادم معتدل و میانه رو
inordinate
U
مفرط غیر معتدل
moderate
U
ماده معتدل کننده
moderating
U
ماده معتدل کننده
sane views
U
نظریات معقولانه یا معتدل
moderates
U
ماده معتدل کننده
moderated
U
ماده معتدل کننده
soft shell
U
دارای عقیده معتدل
season
U
ادویه زدن معتدل کردن
modifies
U
تغییر دادن معتدل ساختن
modify
U
تغییر دادن معتدل ساختن
seasoned
U
ادویه زدن معتدل کردن
seasons
U
ادویه زدن معتدل کردن
modifying
U
تغییر دادن معتدل ساختن
alloy
U
عیار زدن معتدل کردن
alloys
U
عیار زدن معتدل کردن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
intemperate zone
U
منطقه غیر معتدل یرد یا بسیارگرم
jabiru
U
لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction
U
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
tempers
U
معتدل کردن میزان کردن
tempered
U
معتدل کردن میزان کردن
temper
U
معتدل کردن میزان کردن
falling off
U
کاهش
reductions
U
کاهش
abatement
U
کاهش
spoil
U
کاهش
shrinkage
U
کاهش
devaluation
U
کاهش
concession
U
کاهش
falling-off
U
کاهش
decreased
U
کاهش
reduction
U
کاهش
decreases
U
کاهش
diminution
U
کاهش
imminution
U
کاهش
mitigation
U
کاهش
rebates
U
کاهش
acceptances
U
کاهش
rebate
U
کاهش
spoiling
U
کاهش
spoils
U
کاهش
slowdown
U
کاهش
slowdowns
U
کاهش
reduce/enlarge
U
کاهش
dampest
U
کاهش
dampers
U
کاهش
damp
U
کاهش
spoiled
U
کاهش
downturn
U
کاهش
downturns
U
کاهش
acceptance
U
کاهش
subtraction
U
کاهش
declining
U
کاهش
declines
U
کاهش
declined
U
کاهش
decline
U
کاهش
relief
U
کاهش
decrement
U
کاهش
subraction
U
کاهش
subrtraction
U
کاهش
attenuation
U
کاهش
depreciatory
U
کاهش
deduction
U
کاهش
decrease
U
کاهش
scale down
U
کاهش
degression
U
کاهش
slow down
U
کاهش
wastage
U
کاهش
palliation
U
کاهش دادن
easing
U
کاهش درد
slakes
U
کاهش فرونشستن
reduction factor
U
ضریب کاهش
lessened
U
کاهش دادن
lessen
U
کاهش دادن
lessens
U
کاهش دادن
indiminishable
U
کاهش ناپذیر
lessening
U
کاهش دادن
reduction of armamentes
U
کاهش تسلیحات
palliation
U
کاهش درد
intensity decrease
U
کاهش شدت
easement
U
کاهش درد
minuend
U
کاهش یاب
mitigative
U
مایه کاهش
palliator
U
کاهش دهنده
alleviation
U
کاهش درد
monetary contraction
U
کاهش پول
abatement
[of pain]
U
کاهش درد
relief
[from pain]
U
کاهش درد
mark down
U
کاهش قیمتها
mark down
U
کاهش قیمت
prereduction
U
کاهش اولیه
reductions
U
کاهش احیاء
lapse time
U
زمان کاهش
price reduction
U
کاهش قیمت
devaluation
U
کاهش نرخ
lapse rate
U
اهنگ کاهش
logarithmic decrement
U
کاهش لگاریتمی
reduction
U
کاهش احیاء
reduction ratio
U
نسبت کاهش
scale down
U
کاهش مقیاس
dishoarding
U
کاهش اندوخته
disinflation
U
کاهش تورم
disinflation
U
کاهش ورم
disinvestment
U
کاهش سرمایه
drive reduction
U
کاهش سائق
drop in temperature
U
کاهش دما
fall in temperature
U
کاهش دما
dishoarding
U
کاهش ذخیره
detraction
U
کاهش توجه
decrease in value
U
کاهش ارزش
speed reduction
U
کاهش سرعت
clemmensen reduction
U
کاهش کلمنسنی
decrement
U
میزان کاهش
anaphrodisia
U
کاهش شهوت
tax cuts
U
کاهش مالیات
tax deduction
U
کاهش مالیات
depopulation
U
کاهش نفوس
decrementation
U
کاهش پلهای
abatable
U
کاهش پذیر
deduction
U
کاهش تفریق
scale down
U
کاهش تدریجی
detraction
U
کاهش کسرشان
deceleration
U
کاهش سرعت
rebate
U
تخفیف کاهش
wany
U
کاهش یافته
reductionism
U
کاهش گری
depreciation
U
کاهش بها
reductional
U
تبدیل کاهش
wage cuts
U
کاهش دستمزد
waney
U
کاهش یافته
slaked
U
کاهش فرونشستن
slake
U
کاهش فرونشستن
abatement
U
کاهش الودگی
rebates
U
تخفیف کاهش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com