Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To do justice to something.
U
حق مطلبی را ادا کردن
To bring up a topic . To introduce a subject .
U
مطلبی راعنوان کردن
to e. into a matter
U
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
To weight up the pros and cons of something .
U
مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
to grind a person in a subject
U
مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To spell something out for some one .To drive it home to someone .
U
مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
To speake in great detail.
U
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
intimates
U
مطلبی را رساندن
intimated
U
مطلبی را رساندن
intimate
U
مطلبی را رساندن
imply
U
مطلبی را رساندن
implying
U
مطلبی را رساندن
implies
U
مطلبی را رساندن
intimating
U
مطلبی را رساندن
a horse of another colour
[different colour]
U
مطلبی دیگر
thematic
U
مطلبی مقالهای
to inquire into a matter
U
مطلبی را باز جویی
to pierce a mystery
U
بکنه مطلبی پی بردن
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
to smack of something
<idiom>
U
مطلبی را رساندن
[اصطلاح مجازی]
To bring something to someones ears .
U
مطلبی را به گوش کسی رساندن
mental reservation
U
خود داری از ذکر مطلبی
To drum something into someones head .
U
مطلبی را به گوش کسی خواندن
antiphrasis
U
بیان مطلبی به معنی مخالف ان
shrug
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
Vote (write) against a proposallll.
U
بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
To give it straight from the shoulder.
U
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
shrugged
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugging
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
To know it backwards.
U
مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
It was inappropriate to make such a remark .
U
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
merism
U
بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
declamatory
U
مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
why i think i can
U
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
nuncupation
U
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
U
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
non commital
U
از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
fallacy of composition
U
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
apophasis
U
افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person
U
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
early weaning
U
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out
U
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floats
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
tackled
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
This is plain highway robbery .
U
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
tackle
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
kill off
U
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com