English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
discuss U مطرح کردن گفتگو کردن
discussed U مطرح کردن گفتگو کردن
discusses U مطرح کردن گفتگو کردن
discussing U مطرح کردن گفتگو کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
propounds U مطرح کردن
propounding U مطرح کردن
lay U مطرح کردن
tabling U مطرح کردن
lays U مطرح کردن
tables U مطرح کردن
tabled U مطرح کردن
table U مطرح کردن
introducing U مطرح کردن
introduces U مطرح کردن
bring up U مطرح کردن
to raise U مطرح کردن
to bring up U مطرح کردن
to touch upon U مطرح کردن
to touch on U مطرح کردن
put forward U مطرح کردن
introduced U مطرح کردن
to bring forth U مطرح کردن
introduce U مطرح کردن
set forth for discussion U مطرح کردن
put U مطرح کردن
puts U مطرح کردن
putting U مطرح کردن
propound U مطرح کردن
moot U مطرح کردن دادخواهی کردن
hold forth U مطرح کردن سخنرانی کردن
pose U : مطرح کردن گذاردن
to bring up U تقدیم یا مطرح کردن
raise a question U مطرح کردن سوال
posing U : مطرح کردن گذاردن
overture U کشف مطرح کردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
posed U : مطرح کردن گذاردن
pose a question U سوال مطرح کردن
overtures U کشف مطرح کردن
argue U گفتگو کردن مشاجره کردن
argues U گفتگو کردن مشاجره کردن
argued U گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing U گفتگو کردن مشاجره کردن
negotiated U گفتگو کردن
discuss U گفتگو کردن
debate U گفتگو کردن
intertalk U گفتگو کردن
to talk [to] U گفتگو کردن [با]
speaks U گفتگو کردن
speak U گفتگو کردن
negotiating U گفتگو کردن
negotiate U گفتگو کردن
negotiates U گفتگو کردن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
soliloquize U باخود گفتگو کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to put to the issue U بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to have an i. with any one U باکسی دیدار و گفتگو کردن
collogue U توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
communed U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
communes U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
rehashes U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
to talk something over with somebody U با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
in contemplation U مطرح
propounded U مطرح
under consideration U مطرح
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
come up U مطرح شدن
to be on the carpet U مطرح بودن
considered U مطرح شده
to come on the tapis U مطرح شدن
to come up U مطرح شدن
to come upon U مطرح شدن
broacher U مطرح کننده
kaldor criterion U مطرح گردید
reoccurring U دوباره مطرح شدن
reoccurrence U دوباره مطرح شدن
under consideration U مطرح شده مطروحه
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
parle U گفتگو
negotiation U گفتگو ها
negotiations U گفتگو
conversation U گفتگو
chit chat U گفتگو
discussions U گفتگو
conversations U گفتگو
chit-chat U گفتگو
chitchat U گفتگو
colloquies U گفتگو
converse U گفتگو
conversed U گفتگو
negotiations U گفتگو ها
talks U گفتگو
indisputable U بی گفتگو
colloquy U گفتگو
dialog U گفتگو
discussion U گفتگو
negotiation U گفتگو
conversing U گفتگو
converses U گفتگو
tractarian U گفتگو
parlance U گفتگو
talked U گفتگو
talk U گفتگو
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
The badness of the climate is immaterial. U بدی آب وهوا مطرح نیست
talk out U مطرح مذاکره قرار دادن
conference U گفتگو مذاکره
discussion U گفتگو منافره
out of one's shell <idiom> U گفتگو دوستانه
tractate U بحث گفتگو
discussions U گفتگو منافره
dialogue U گفتگو صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
debatable U قابل گفتگو
to make overtures U گفتگو اغازکردن
interlocutress U طرف گفتگو
conferences U گفتگو مذاکره
monology U گفتگو باخود
extrajudicial U خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
upsetting conversation U گفتگو ناراحت کننده
to toughen one's tone U در گفتگو سخت شدن
negotiatory U مبنی بر معامله یا گفتگو
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
mimed U تقلید نمایش بدون گفتگو
miming U تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes U تقلید نمایش بدون گفتگو
palor U اطاق برای گفتگو خصوصی
shoptald U گفتگو درباره وضع کسب
mime U تقلید نمایش بدون گفتگو
treater U مذاکره کننده طرف گفتگو
chime in <idiom> U ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
interlocutress U زنی که طرف گفتگو باشد
lambency U ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
locutory U تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
soliloquy U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquies U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
photomagnetism U شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
pediatrics or pae U شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
aeromedicine U قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com