Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hardly
U
مشکل بزحمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ScanDisk
U
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
U
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
laboriously
U
بزحمت
arduously
U
بزحمت
barely
<adv.>
U
بزحمت
just
[enough]
<adv.>
U
بزحمت
tug
U
بزحمت کشیدن
worry out
U
بزحمت حل کردن
to get oneself into trouble
U
بزحمت افتادن
to struggle through
U
بزحمت رد شدن
tugged
U
بزحمت کشیدن
tugging
U
بزحمت کشیدن
to get into trouble
U
بزحمت افتادن
with d.
U
بسختی بزحمت
tugs
U
بزحمت کشیدن
elaborates
U
بزحمت درست شده
elaborating
U
بزحمت درست شده
to tug at the oar
U
بزحمت پارو زدن
to lead a person a d.
U
کسیرا بزحمت انداختن
to choke down
U
بزحمت دردل نگهداشتن
elaborate
U
بزحمت درست شده
elaborated
U
بزحمت درست شده
traipses
U
بزحمت راه رفتن
traipse
U
بزحمت راه رفتن
traipsing
U
بزحمت راه رفتن
traipsed
U
بزحمت راه رفتن
scramble
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
to spell out
U
بزحمت خواندن یا هجی کردن
scrambling
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
to scramble a victory
U
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
He escaped by the skin of his teeth.
U
بزحمت جانش رانجات داد
to wriggle one's way
U
بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
labourvt
U
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
jigsaws
U
مشکل
jigsaw
U
مشکل
problems
U
مشکل
quandaries
U
مشکل
problem
U
مشکل
scarc ely
U
مشکل
difficult
U
مشکل
quandary
U
مشکل
uphill
U
مشکل
fastidiousness
U
مشکل پسندی
feeding problem
U
مشکل تغذیه
finicality
U
مشکل پسندی
finically
U
مشکل پسندانه
floorer
U
سوال مشکل
hard to please
U
مشکل پسند
miminy piminy
U
مشکل پسند
f.in taste
U
مشکل پسند
bisexual
U
خنثی مشکل
bisexuals
U
خنثی مشکل
fault description
U
توضیح مشکل
error description
U
توضیح مشکل
description of error
U
توضیح مشکل
defect description
U
توضیح مشکل
exquisite taste
U
مشکل پسندی
problem identification
U
بازشناسی مشکل
open sesame
U
مشکل گشا
kick up a fuss
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
in a jam
<idiom>
U
مشکل داشتن
in a bind
<idiom>
U
به مشکل افتادن
up the creek
<idiom>
U
به مشکل برخودن
off the hook
<idiom>
U
دورشدن از مشکل
head above water
<idiom>
U
آشکاری مشکل
deep water
<idiom>
U
مشکل سخت
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
picksome
U
مشکل پسند
free from error
<adj.>
U
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
U
بدون مشکل
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
What's the problem?
U
مشکل کجاست؟
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
knot
U
مشکل عقده
fastidious
U
مشکل پسند
harder
U
مشکل شدید
hardest
U
مشکل شدید
ill
U
مشکل سخت
ill-
U
مشکل سخت
ills
U
مشکل سخت
knots
U
مشکل عقده
solution
U
پاسخ یک مشکل
solutions
U
پاسخ یک مشکل
hard
U
مشکل شدید
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
turn tail
<idiom>
U
فرار از خطر یا مشکل
to put the a. in the helve
U
مشکل یامعمائی را حل کردن
ended
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
solving
U
یافتن پاسخ یک مشکل
end
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
mooney problem checklist
U
مشکل سنج مونی
solves
U
یافتن پاسخ یک مشکل
resource person
U
فرد مشکل گشا
raise eyebrows
<idiom>
U
ایجاد مشکل و زحمت
problem child
U
کودک مشکل افرین
problem behavior
U
رفتار مشکل افرین
can of worms
<idiom>
U
مشکل پیچیده وسردرگم
to resolve a doubt
U
حل مشکل یاشبهه کردن
no picnic
<idiom>
U
ناخوش آیند ،مشکل
Gordian knots
U
مشکل معما مانند
in a world of one's own
<idiom>
U
مشکل عمیق داشتن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
Gordian knot
U
مشکل معما مانند
solve
U
یافتن پاسخ یک مشکل
calculation
U
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
unhandy
U
مشکل بدست امده
solved
U
یافتن پاسخ یک مشکل
catastrophic error
U
خطا یا مشکل در کل سیستم
ends
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
mystification
U
مشکل وپیچیده سازی
clear up
<idiom>
U
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
policy dilemma
U
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
Problem - solving .
U
گره گشایی ( رفع مشکل )
matter
U
مشکل یا مساله قابل بحث
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design
U
نقش پیچیده، درهم و مشکل
harden
U
مشکل کردن سخت شدن
difficult terrain
U
زمین مشکل برای عبور
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hardens
U
مشکل کردن سخت شدن
matters
U
مشکل یا مساله قابل بحث
mattering
U
مشکل یا مساله قابل بحث
last straw
<idiom>
U
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
mattered
U
مشکل یا مساله قابل بحث
finicking
U
جلوه فروش مشکل پسند
i can add rapidly
U
مشکل مارا زیاد کرد
it is particularly difficult
U
بیک طرزمخصوصی مشکل است
iteration
U
تکرار یک برنامه برای حل مشکل
calculate
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formula
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
problems
U
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem
U
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculates
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
complicated
U
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
formulae
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
breaks
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
procedure
U
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
formulas
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complexes
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced
U
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
he can scarcely have done that
U
مشکل این کار را کرده باشد
degree of difficulty
U
درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
complex
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
calculated
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
get
U
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets
U
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
getting
U
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliaries
U
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliary
U
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conferences
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
squirelly
U
اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
U
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
graveyards
U
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
bugging
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
attended operation
U
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
bugs
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bug
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
tide (someone) over
<idiom>
U
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
graveyard
U
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
problems
U
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem
U
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
alternates
U
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate
U
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternated
U
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
caught between two stools
<idiom>
U
[زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
yorker
U
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
frame
U
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
seamless integration
U
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
A problem is a chance for you to do your best.
U
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
linear
U
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
component
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
components
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
scalogram
U
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag
U
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
brute force method
U
روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
to upset the applecart
<idiom>
U
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
cascaded star
U
روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
knowledge
U
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
diagnostic
U
محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
hooks
U
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
hook
U
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
alerted
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
begger my neighbour policy
U
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com