English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
characterised U مشخص کردن منقوش کردن
characterises U مشخص کردن منقوش کردن
characterising U مشخص کردن منقوش کردن
characterize U مشخص کردن منقوش کردن
characterized U مشخص کردن منقوش کردن
characterizes U مشخص کردن منقوش کردن
characterizing U مشخص کردن منقوش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
engraves U منقوش کردن
imprinted U منقوش کردن
imprint U منقوش کردن
engrave U منقوش کردن
imprints U منقوش کردن
engraved U منقوش کردن
stamps U نقش بستن منقوش کردن
stamp U نقش بستن منقوش کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
denote U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
define U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
definitions U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
typify U بانمونه مشخص کردن
typified U بانمونه مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
call one's shot U مشخص کردن هدف
typifying U بانمونه مشخص کردن
meaner U مشخص کردن چیزی
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
mean U مشخص کردن چیزی
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
searches U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labels U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
label U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
searched U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
search U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labeling U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
searchingly U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
declaration U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
declarative statement U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
format U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
formats U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
address U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
figured U منقوش
plaque U لوح منقوش
plaques U لوح منقوش
tapestries U پرده منقوش
decorated pottery U سفالکاری منقوش
graved U منقوش ساختن
painted pottery U سفالکاری منقوش
tapestry U پرده منقوش
graphically U بطور نوشته یا منقوش
stained glass U شیشه کاری منقوش
stained glass U شیشه بندی منقوش
intagliated U حکاکی شده منقوش
tapestried U دارای پرده منقوش
lapidary U منقوش روی سنگ
lapidarian U منقوش روی سنگ
to stamp on the memory U در ذهن منقوش ساختن
tole U حلبی منقوش وجلادار
cryptographic U تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
figurate U دارای شکل معین منقوش
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
scanned U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
tapis U پارچه منقوش پردهای یا رومیزی یا فرش
alicatado U [کاشی کاری منقوش در اسپانیا و آمریکای لاتین]
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
BAT file extension U مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
totem pole U تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
totem poles U تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
QBE U زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com