English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
locate U تعیین کردن معلوم کردن
manifest U معلوم کردن فاش کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
uncovers U معلوم کردن فاهر کردن
manifested U معلوم کردن فاش کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
manifests U معلوم کردن فاش کردن
uncover U معلوم کردن فاهر کردن
revealed U فاش کردن معلوم کردن
reveals U فاش کردن معلوم کردن
uncovering U معلوم کردن فاهر کردن
reveal U فاش کردن معلوم کردن
manifesting U معلوم کردن فاش کردن
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
familiarizing U معلوم کردن
to make known U معلوم کردن
familiarised U معلوم کردن
ascertained U معلوم کردن
ascertaining U معلوم کردن
ascertain U معلوم کردن
ascertains U معلوم کردن
known U معلوم کردن
to bring tl light U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
familiarize U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
familiarized U معلوم کردن
familiarizes U معلوم کردن
familiarises U معلوم کردن
characterizes U مشخص کردن منقوش کردن
characterize U مشخص کردن منقوش کردن
characterises U مشخص کردن منقوش کردن
characterized U مشخص کردن منقوش کردن
characterizing U مشخص کردن منقوش کردن
characterised U مشخص کردن منقوش کردن
characterising U مشخص کردن منقوش کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
types U نوع خون را معلوم کردن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
type U نوع خون را معلوم کردن
typed U نوع خون را معلوم کردن
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
definitions U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
define U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
meaner U مشخص کردن چیزی
mean U مشخص کردن چیزی
typified U بانمونه مشخص کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
typifying U بانمونه مشخص کردن
call one's shot U مشخص کردن هدف
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
typify U بانمونه مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
searched U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
searchingly U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labels U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searches U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labeling U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
labelled U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
search U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
declarations U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
declarative statement U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declaration U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
formats U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
format U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com