English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direction U مسیر هدایت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
midcourse guidance U هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
canalization U هدایت در مسیر
guide way U مسیر هدایت
vee guideways U مسیر هدایت "وی "
proportional navigating U هدایت موشک به طورهماهنگ با مسیر تعیین شده
homing station U ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
pathfinder guidance U هدایت هواپیماها به وسیله هواپیمای راهنمای مسیر یاراهیاب
controls U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controlling U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
conned U هدایت کردن
guide U هدایت کردن
conning U هدایت کردن
direct U هدایت کردن
con U هدایت کردن
conveys U هدایت کردن
rede U هدایت کردن
guided U هدایت کردن
directing U هدایت کردن
guides U هدایت کردن
directed U هدایت کردن
navigated U هدایت کردن
navigate U هدایت کردن
steering U هدایت کردن
conducts U هدایت کردن
convect U هدایت کردن
conducting U هدایت کردن
navigating U هدایت کردن
conveying U هدایت کردن
directs U هدایت کردن
conveyed U هدایت کردن
navigates U هدایت کردن
cons U هدایت کردن
convey U هدایت کردن
conduct U هدایت کردن
conducted U هدایت کردن
conduct U هدایت کردن بردن
fire direction U هدایت کردن اتش
conducts U هدایت کردن بردن
conducting U هدایت کردن بردن
conducted U هدایت کردن بردن
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
leads U هدایت کردن بست اتصال
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead U هدایت کردن بست اتصال
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
fasted U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes U مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane U مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
multithread U طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
groove U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup U انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach U مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion U دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
turn off guidance U هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
crane rail U مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
trims U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
preside U اداره کردن هدایت کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
presided U اداره کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
directs U اداره کردن هدایت کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
directed U اداره کردن هدایت کردن
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
staking U پیاده کردن مسیر
setting out U پیاده کردن مسیر
tracks U تعقیب مسیر کردن
tracked U تعقیب مسیر کردن
path sweeping U پاک کردن مسیر
taxiway U مسیر تاکسی کردن
track U تعقیب مسیر کردن
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
transit route U مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summits U حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summit U حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
meandering U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
monroe effect U اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
meander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector U راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vectors U راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
nodes U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory U تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
fire lane U مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
node U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
insulate U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
steady U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg U شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
loft U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
trunkair route U مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
hunter track U مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
dual U سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
convoy route U مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
conduction U هدایت
conductance U هدایت
navigator U هدایت گر
steerage U هدایت
guidance U هدایت
navigators U هدایت گر
leads U هدایت
total conductivity U هدایت کل
leading U هدایت
transduction U هدایت
lead U هدایت
direction U هدایت
leading marks U نشانههای هدایت
stream line U خط هدایت جریان
conductivity U ضریب هدایت
conductance U میزان هدایت
conductivity U قابلیت هدایت
fire direction U هدایت اتش
ionic conduction U هدایت یونی
conduct of fire U هدایت تیراندازی
heat conductivity U هدایت حرارتی
electrical conductivity U هدایت الکتریکی
template U ریل هدایت
director U هدایت کننده
heat conduction U هدایت حرارتی
conductibility U قابلیت هدایت
direction U هدایت رهبری
steerable U هدایت کردنی
dirigible U قابل هدایت
avigation U فن هدایت هواپیما
afferent transmission U هدایت اورانی
afferent conduction U هدایت اورانی
conning tower U برج هدایت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com