English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
populated U مسکون محصور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occupied U مسکون
inhabited U مسکون
populating U مسکون کردن
populates U مسکون کردن
rest mass U جرم مسکون
populate U مسکون کردن
repeople U دوباره مسکون ساختن
the house is occupied U خانه اشغال شده یا مسکون است
thule U اخرین نقطه شمالی مسکون دنیا
pent up U محصور
pent U محصور
restricted U محصور
walled U محصور
closed U محصور
fenced U محصور
courtyard U محوطه محصور
mure U محصور کردن
close U جای محصور
closer U جای محصور
closes U جای محصور
closest U جای محصور
landlocked U محصور درخشکی
landlocked U محصور در خشکی
enwind U محصور کردن
ensphere U محصور کردن
walls U محصور کردن
cooped up U محصور و محبوس
impark U محصور کردن
snowbound U محصور در برف
embay U محصور کردن
wall U محصور کردن
seagirt U محصور بوسیله دریا
ensheathe U درغلاف محصور کردن
to confine something to something U چیزی را محصور کردن
hoosegow U محبس محل محصور
inbound U محصور در حدود معینی
locked up U در محلی محصور کردن
to limit something U چیزی را محصور کردن
to restrict something U چیزی را محصور کردن
lock up U در محلی محصور کردن
park U شکارگاه محصور مرتع
parks U شکارگاه محصور مرتع
paler U ناحیه محصور قلمروحدود
pale U ناحیه محصور قلمروحدود
palest U ناحیه محصور قلمروحدود
parked U شکارگاه محصور مرتع
binds U محصور کردن بهم پیوستن
bind U محصور کردن بهم پیوستن
entanglements U محصور با شبکه سیم خاردار
garrisons U محصور کردن حصار کشیدن
garrison U محصور کردن حصار کشیدن
caged storage U انبار کردن به طریقه محصور
impark U در پارک یا جنگل محصور کردن
embank U با خاک یا سنگ محصور کردن
entanglement U محصور با شبکه سیم خاردار
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
circumvallate U باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
degagement U [حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
immure U در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
scaling ladder U نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
closure U رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt U موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
drylot U محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
closures U رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring U محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
poundage U وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
pound U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
caged storage U قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
entangle U باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
compass U جهت کردن محصور کردن
wire entanglement U با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com