Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make game of
U
مسخره کردن ریشخند کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bamboozles
U
ریشخند کردن
to speak with a sweet tongue
<idiom>
U
ریشخند کردن
sweet talk
U
ریشخند کردن
bamboozled
U
ریشخند کردن
bamboozling
U
ریشخند کردن
blarney
U
ریشخند کردن
to talk with the tongues of angels
<idiom>
U
ریشخند کردن
bamboozle
U
ریشخند کردن
illude
U
ریشخند کردن
wheedled
U
ریشخند کردن
wheedling
U
ریشخند کردن
wheedle
U
ریشخند کردن
wheedles
U
ریشخند کردن
blandish
U
ریشخند کردن
add insult to the injury
<idiom>
U
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
flouted
U
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flout
U
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting
U
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts
U
استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
to laugh to scorn
U
خندیدن به ریشخند کردن
cuittle
U
ریشخند کردن غلغلک دادن
jear
U
استهزاء کردن مسخره کردن
quiz
U
مسخره کردن
illude
U
مسخره کردن
satirizing
U
مسخره کردن
imp
U
مسخره کردن
imps
U
مسخره کردن
quizzes
U
مسخره کردن
to make merry over
U
مسخره کردن
satirizes
U
مسخره کردن
to smile at
U
مسخره کردن
satirises
U
مسخره کردن
satirising
U
مسخره کردن
to set at nought
U
مسخره کردن
to make fun of
U
مسخره کردن
satirize
U
مسخره کردن
satirized
U
مسخره کردن
satirised
U
مسخره کردن
tolaugh.atany thing
U
استهزاکردن مسخره کردن
To make fun of someone . To poke fun at someone .
U
کسی را مسخره کردن
to take fun at
U
استهزاکردن مسخره کردن
travesty
U
تقلید مسخره امیز کردن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
travesties
U
تقلید مسخره امیز کردن
befool
U
مسخره کردن گول زدن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
jape
U
لطیفه زدن مسخره کردن
To tease someone. To pull someonelet.
U
کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
as if to add insult to injury
<idiom>
U
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
blandishment
U
ریشخند
ridicule
U
ریشخند
bamboozlement
U
ریشخند
cajolement
U
ریشخند
ridiculed
U
ریشخند
irrision
U
ریشخند
ridicules
U
ریشخند
ridiculing
U
ریشخند
momus
U
ریشخند
gabber
U
ریشخند کن
jeering
U
ریشخند استهزاء
sarcasm
U
ریشخند سرزنش
jeered
U
ریشخند استهزاء
scoff
U
ریشخند استهزاء
scoffingly
U
ریشخند کنان
deridingly
U
ازروی ریشخند
jeers
U
ریشخند استهزاء
scoffed
U
ریشخند استهزاء
scoffing
U
ریشخند استهزاء
cajolery
U
ریشخند گول
scoffs
U
ریشخند استهزاء
sneeringly
U
ریشخند کنان
mockingly
U
ریشخند کنان
quizzable
U
قابل ریشخند
derisible
U
شایسته ریشخند
jeer
U
ریشخند استهزاء
insinuating
U
موذی ریشخند کننده
to w anything out of a person
U
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
skit
U
مسخره
witticisms
U
مسخره
zany
U
مسخره
farceur
U
مسخره
dult
U
مسخره
dulte
U
مسخره
clowns
U
مسخره
mockery
U
مسخره
clowned
U
مسخره
loutish
U
مسخره
witticism
U
مسخره
harlequin
U
مسخره
funny man
U
مسخره
rustic
U
مسخره
skits
U
مسخره
clowning
U
مسخره
jeered
U
مسخره
jeers
U
مسخره
clown
U
مسخره
snash
U
مسخره
jeering
U
مسخره
jeer
U
مسخره
jeap puddoing
U
مسخره
jack pudding
U
مسخره
cockeyed
U
مسخره
sikt
U
مسخره
hobbyhorse
U
مسخره
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
fools
U
دلقک مسخره
fooling
U
دلقک مسخره
fooled
U
دلقک مسخره
What a ridicrlous idea !
U
چه حرف مسخره یی !
fool
U
دلقک مسخره
floppies
U
مسخره وار
ridiculous
U
مسخره امیز
farcical
U
مسخره امیز
floppy
U
مسخره وار
droll
U
مسخره امیز
antic
U
بی تناسب مسخره
burlesque
U
مسخره امیز
burlesques
U
مسخره امیز
spoofs
U
کلاهبرداری مسخره
spoof
U
کلاهبرداری مسخره
fair game
U
مسخره کردنی
punchinello
U
لوده مسخره
mower
U
علف چین مسخره
parodies
U
تقلید مسخره امیزکردن
To fool arounk .
U
مسخره بازی درآوردن
It is ridicrlous . I t is a farce .
U
اصلا" مسخره است
She ridicules every one
U
همه را مسخره می کند
parody
U
تقلید مسخره امیزکردن
fool around
U
خود را مسخره قراردادن
goof around
U
خود را مسخره قراردادن
ironies
U
مسخره پنهان سازی
irony
U
مسخره پنهان سازی
Don't be ridiculous!
U
خودت را مسخره نکن!
flump
U
مسخره وارراه رفتن
mowers
U
علف چین مسخره
jeered
U
سخن مسخره امیز گفتن
jeer
U
سخن مسخره امیز گفتن
jeering
U
سخن مسخره امیز گفتن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something .
U
چیزی را بصورت مسخره درآوردن
jeers
U
سخن مسخره امیز گفتن
to poke fun at any one
U
با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
Why do you ridicule my suggestion?
U
چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
That's just ridiculous!
U
این که واقعا مسخره است!
[طنز]
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
You look ridiculous in that old hat .
U
با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
opera bouffe
U
اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Your slander is completely preposterous .
U
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
rub something in
<idiom>
U
دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
soubrette
U
بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com