English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
moto scramble U مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
moto U بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war U مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race U مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
scissoring U 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
opener U مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater U اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
various U گوناگون
multifarious U گوناگون
varicolored U گوناگون
variate U گوناگون
miscellaneous U گوناگون
mixtilineal U گوناگون خط
diverse U گوناگون
varied U گوناگون
sundries U گوناگون
heterochromous U گوناگون
protean U گوناگون
pied U گوناگون
odd and ends U گوناگون
sundry U گوناگون
variegated U گوناگون
multiple U گوناگون
match play U مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
versicolor U برنگهای گوناگون
diversifying U گوناگون ساختن
oddments U مواد گوناگون
varia U اشیا گوناگون
varietal U گوناگون پر از تنوعات
variegated colours U رنگهای گوناگون
varia U مطالب گوناگون
undervarious U بعناوین گوناگون
variant U گوناگون مختلف
diversified U گوناگون ساختن
miscellaneously U بطور گوناگون
multiple U چندلا گوناگون
here and there <idiom> U درمکانهای گوناگون
wide-ranging U متنوع - گوناگون
under various titles U به عناوین گوناگون
diversifies U گوناگون ساختن
diversify U گوناگون ساختن
polyphagia U خورنده غذاهای گوناگون
manifoldly U بطور متعدد یا گوناگون
miscellanies U مجموعهای از مطالب گوناگون
heterochromous U دارای رنگهای گوناگون
humoursomeness U حالات ویژه گوناگون
miscellany U مجموعهای از مطالب گوناگون
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
various books U کتابهای گوناگون یا مختلف
variform U گوناگون مختلف الشکل
symposium U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall U فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposiums U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lots U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
polyvalent U دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lot U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
Reforms are needed in various directions. U تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
progressive attack U پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
universal provider U سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hexapla U کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
heteromorphic U جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
boilerplate U قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole U تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet U مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
hypercard U نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
slaloms U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing U مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
triarchy U سه بخشی
Centigrade U صد بخشی
hexaploid U شش بخشی
trichotomous U سه بخشی
fraction U بخشی از
partial U بخشی
fractions U بخشی از
divisor U بخشی
dichotomous U دو بخشی
portions U بخشی
bisection U دو بخشی
portion U بخشی
triplet U سه بخشی
sextet U شش بخشی
regional <adj.> U بخشی
sextets U شش بخشی
local <adj.> U بخشی
parochial U بخشی
sectoral U بخشی
tripartite U سه بخشی
ninefold U نه بخشی
sectorial U بخشی
as part of U بخشی از
contributing U هم بخشی کردن
effectiveness U اثر بخشی
refreshment U نیرو بخشی
effectiveness U تاثیر بخشی
stanza U بخشی از بازی
contributed U هم بخشی کردن
partial U بخشی قسمتی
stanzas U بخشی از بازی
refreshments U نیرو بخشی
rehabilitation U توان بخشی
contributes U هم بخشی کردن
part U بخشی از چیزی
fractions U 1-بخشی از یک واحد
two sector economy U اقتصاد دو بخشی
triploid U سه قسمتی سه بخشی
trichotomy U سه بخشی بودن
stens U مقیاس ده بخشی
stanine scale U مقیاس نه بخشی
efficiency U اثر بخشی
sectoral integation U ادغام بخشی
fraction U 1-بخشی از یک واحد
slices U بخشی از چیزی
slice U بخشی از چیزی
contribute U هم بخشی کردن
part way U بخشی از راه
vivification U حیات بخشی
vitalization U حیات بخشی
sectoral integation U یکپارچگی بخشی
satisfactoriness U رضایت بخشی
animations U جان بخشی
stanine score U نمره نه بخشی
heptamerous U هفت بخشی
healthfulness U صحت بخشی
personification U شخصیت بخشی
haxamerous U شش بخشی شش قسمتی
genbraliztion U کلیت بخشی
fytte U بخشی ازشعر
equipartition principle U اصل هم بخشی
drill tang بخشی از مته
animation U جان بخشی
dezincification U فرسودگی بخشی
physical medicine U طب توان بخشی
two sector model U الگوی دو بخشی
polychotomy U چند بخشی
pleasurableness U فرح بخشی
pleasurability U لذت بخشی
flush U فایل یا بخشی از حافظه
arrays U بخشی از داده در آرایه
course U بخشی از غذا اموزه
flushing U فایل یا بخشی از حافظه
coursed U بخشی از غذا اموزه
courses U بخشی از غذا اموزه
array U بخشی از داده در آرایه
flushes U فایل یا بخشی از حافظه
partial U نیمه کاره بخشی از
phase U بخشی از فرآیند بزرگتر
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
vocational rehabilitation U توان بخشی شغلی
charitableness U خیرخواهی صدقه بخشی
nose band U بخشی از کلگی اسب
lobe U بخشی از عضله یا مغز
lobes U بخشی از عضله یا مغز
fetches U دستیابی به بخشی از حافظه
fetched U دستیابی به بخشی از حافظه
fetch U دستیابی به بخشی از حافظه
revivification U باز جان بخشی
tag U بخشی از دستور کامپیوتری
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
subsegment U بخشی کوچک یک سگمنت
tags U بخشی از دستور کامپیوتری
a rosy future U آینده امید بخشی
barge-course U [بخشی از سفال بام]
contributions U هم بخشی همکاری وکمک
contribution U هم بخشی همکاری وکمک
phases U بخشی از فرآیند بزرگتر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com