English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cryptographer U مسئول رمز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
irresponsibly U بطور غیر مسئول
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
custodian U مسئول مرموزات
custodian U مسئول سرپرست
custodian U فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians U مسئول مرموزات
custodians U مسئول سرپرست
custodians U فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
disclaimer U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
unaccountable U غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably U غیر مسئول غیر قابل توصیف
self service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
guinea pig U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
answerable U مسئول
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
helmsman U مسئول سکان
helmsmen U مسئول سکان
undertaker U جواب گو مسئول
undertakers U جواب گو مسئول
account U مسئول بودن
accountable U مسئول
accountable U مسئول حساب
responsible U مسئول
liable U مسئول
vouch U ضمانت کردن مسئول واقع شدن
boatswain U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswains U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
undertaking U جواب گو مسئول
responsive U مسئول
necessity U درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
aeromedical unit U یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
air defense artillery controller U مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
aircraft guide U مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
authoring system U سیستم مسئول
beach organization U یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
beach unit U یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
blast furnaceman U مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman U مسئول ترمز در تیم لوژسواری
captain of the top U مسئول گروه کار
caveat emptor U یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
caveat venditor U یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
coordinated procurement assigness U شعبه مسئول خرید کلی اماد
corespondent U مسئول جواب گویی
courier transfer officer U افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
cryptocustodian U مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
cupola tender U مسئول کوره
custodial guard U گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
data administrator U مسئول داده ها
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
demolition guard U نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
detail officer U افسر مسئول گروه بیگاری
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
eaves droper U مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
embarkation officer U افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
establishing authority U مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action U هرکس مسئول کردارخویش است
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
flight sister U افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
frankpledge U مسئول
furnace attendant U مسئول کوره
furnace man U مسئول کوره
guardship U ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
harbour master U مسئول بندر متصدی لنگرگاه
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
interceptor controller U افسر مسئول پست استراق سمع
internal telecommunications unions U یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
issue commissary U مسئول توزیع
liable for damages U مسئول خسارات
lineman's plier U انبردست مسئول خط
officer in charge U افسر مسئول
officer in charge U افسر مسئول اجرا
officer on duty U افسر مسئول
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
purchasing officer U مسئول خرید
range officer U افسر مسئول میدان تیر
range section U قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
releasing officer U افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
Other Matches
responsible <adj.> U مسئول
in charge <adj.> U مسئول
warden U مسئول
to hold responsible U مسئول قراردادن
to hold responsible U مسئول کردن
supplies officer U مسئول مواد
wagon master U مسئول واگن
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
in charge <idiom> U مسئول بودن
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
tallyman U مسئول کنترل محموله
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
shipment unit U یکان مسئول ارسال کالاها
mensch U [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
burdened U مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
general delivery U بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
test examiner U مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
section crew U دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section gang U دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
security specialist U فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
Would you call the head waiter, please? U لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
support command U فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
tactical air controler U افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com