English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outfield U مزرعه دور افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
farm U مزرعه
croft U مزرعه
farmed U مزرعه
plantation U مزرعه
corn field U مزرعه
plantations U مزرعه
farms U مزرعه
stead U مزرعه
crofts U مزرعه
paddies U مزرعه شالیکاری
champing U قهرمان مزرعه
champs U قهرمان مزرعه
champed U قهرمان مزرعه
champ U قهرمان مزرعه
farmers U مزرعه داران
paddy U مزرعه شالیکاری
farming U مزرعه داری
farm-yard U حیاط مزرعه
planter U صاحب مزرعه
dry farm U مزرعه دیم
family farm U مزرعه خانوادگی
farm yard U حیاط مزرعه
farm yields U بازده مزرعه
farmhand U کارگر مزرعه
homesteads U مزرعه رعیتی
homestead U مزرعه رعیتی
farmstead U مزرعه وابنیه ان
planters U صاحب مزرعه
farmyards U محوطه مزرعه
farmyard U محوطه مزرعه
collective farm U مزرعه اشتراکی
farm hands U کارگر مزرعه
farm hand U کارگر مزرعه
kibbutz U مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutzes U مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutzim U مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
poor farm U مزرعه اردوی کار
hennery U مزرعه یا محل پرورش مرغ
farmstead U مزرعه و حوالی ان علاقجات رعیتی
dairy farm U مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
commune U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communes U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
pan U خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
pans U خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
ranches U مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
pan- U خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
ranch U مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
gingang U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-rink U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-house U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-case U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
footworn U از پا افتاده
fallen U افتاده
flagging U افتاده
elliptic U افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
downfallen U افتاده
low U افتاده
unassuming U افتاده
old hat U از مد افتاده
crest fallen U افتاده
riper U جا افتاده
ripest U جا افتاده
ripe U جا افتاده
mellows U جا افتاده
mellowing U جا افتاده
mellowed U جا افتاده
whacked U از پا افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
old fashioned U از مد افتاده
mellow U جا افتاده
modest U افتاده
meek U افتاده
out of date U از مد افتاده
nutant U پایین افتاده
obvolute U رویهم افتاده
cyma recta U موجی افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
decurrent U پایین افتاده
old hat U پیش پا افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
installed U از کار افتاده
hors de combat U از کار افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
out of order U از کار افتاده
noneffective U از کار افتاده
unassertive U افتاده حال
in register U روی هم افتاده
impassionate U بهوس افتاده
he fell prone U دمر افتاده
short winded U از نفس افتاده
short of breath U از نفس افتاده
jugate U روی هم افتاده
protrudent U بیرون افتاده
proleptic U پیش افتاده
tatty U پیش پا افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
outland U دور افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
winded U از نفس افتاده
demimonde U عقب افتاده
dowm U از کار افتاده
mity U کزم افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
copybook U پیشپا افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
slack U جای افتاده یا شل
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
deferred U عقب افتاده
backs U بدهی پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
outlying U دور افتاده
slackest U جای افتاده یا شل
commonplace U پیش پا افتاده
overlapping U رویهم افتاده
obsolete U ازکار افتاده
outstandingly U عقب افتاده
trite U پیش پا افتاده
prostrated U بخاک افتاده
deadlines U از کار افتاده
deadline U از کار افتاده
prostrates U بخاک افتاده
recluse U دور افتاده
recluses U دور افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
prostrate U بخاک افتاده
outstanding U عقب افتاده
banal U پیش پا افتاده
meshed U درهم جا افتاده
retarded U عقب افتاده
prostrating U بخاک افتاده
lowly U صغیر افتاده
lowliest U صغیر افتاده
compromised U به خطر افتاده
lowlier U صغیر افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
backwards U عقب افتاده
backward U عقب افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
remotely U دور افتاده
delayed U عقب افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
seedy U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
lame ducks U از کار افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
logjam U کارهای عقب افتاده
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
sears U خشکیده از کار افتاده
remote site U محل دور افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
slothful U دیرپای عقب افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
sear U خشکیده از کار افتاده
outposts U پاسگاه دور افتاده
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
outpost U پاسگاه دور افتاده
pulled U شکسته شده افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
arrear U دین عقب افتاده
well worn U پیش پا افتاده معمولی
evader U دور افتاده از یکان
back rent U کرایه عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
leading current U شدت پیش افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
outback U جای دور افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
islet U جای پرت ودور افتاده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com