English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
active center U مرکز فعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
active U هدف فعال خط مشی فعال
medical assemblage U مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal U با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
astir U فعال
go-ahead U فعال
upped U فعال
efective U فعال
energetic U فعال
upping U فعال
up U فعال
sthenic U فعال
operational U فعال
snell U فعال
strenuous U فعال
smacker U فعال
active cell U سل فعال
light footed U فعال
active U فعال
smacking U فعال
commissioned <adj.> U فعال
light foot U فعال
trig U فعال سرحال
active analysis U تحلیل فعال
active area U ناحیه فعال
active program U برنامه فعال
kinetic energy U نیروی فعال
active avoidance U اجتناب فعال
optically active U فعال نوری
active site U محل فعال
enthalpy U حرارت فعال
active mine U مین فعال
active index U ایندکس فعال
active hydrogen U هیدروژن فعال
cycle stock U موجودی فعال
active installation U قسمت فعال
activator U فعال ساز
active absorption U جذب فعال
active lines U خطهای فعال
active aircraft U هواپیمای فعال
active file U فایل فعال
operating personnel U پرسنل فعال
active file U پرونده فعال
active index U شاخص فعال
active centers U مراکز فعال
semiactive U نیمه فعال
out of action U غیر فعال
active sonar U سونار فعال
active device U دستگاه فعال
active sonar U ردیاب فعال
active window U پنجره فعال
active vocabulary U واژگان فعال
active therapy U درمان فعال
actual output U بازداده فعال
actuator U فعال کننده
hot money U پول فعال
spirituous U فعال سرزنده
spiritous U فعال زنده
active balance U مانده فعال
active carbon U کربن فعال
active site U موضع فعال
active element U عنصر فعال
active cell U سلول فعال
adrenergic U فعال شونده
active stock U موجودی فعال
activate U فعال کردن
inactive U غیر فعال
active U فعال کنشی
passives U غیر فعال
active installation U تاسیسات فعال
activating U فعال کردن
activates U فعال کردن
activated U فعال کردن
actinic rays U اشعه فعال
activate U فعال کردن
activate فعال کردن
active force U نیروی فعال
activation U فعال سازی
activation barrier U سد فعال سازی
come alive <idiom> U فعال ماندن
whip up <idiom> U فعال کردن
acting U فعال کاری
activation U فعال کردن
passive U غیر فعال
go getter U شخص فعال و زرنگ
pragmatic U فعال واقع بین
deactivated U غیر فعال کردن
pragmatics U فعال واقع بین
ce U تراشه فعال کننده
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
nonoperating strength U پرسنل غیر فعال
reactivates U دوباره فعال کردن
active labor force U نیروی کار فعال
activities U فعال یا مشغول بودن
cationic U دارای کاتیون فعال
passive sonar U ردیاب غیر فعال
arm U خط وط وقفه فعال شده .
absorbo cel U سلولوز فعال شده
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
go-getter U شخص فعال و زرنگ
overactive U فوق العاده فعال
go-getters U شخص فعال و زرنگ
disabled <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
passive element U یکان غیر فعال
activation energy U انرژی فعال سازی
locked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
active database U پایگاه دادههای فعال
active sonar U رادار دریایی فعال
activity U فعال یا مشغول بودن
activated charcoal U ذغال فعال شده
activated cathode U کاتد فعال شده
activated complex U کمپلکس فعال شده
surfactants U مواد فعال در سطح
commissioning the ship U فعال کردن کشتی
activated diffusion U پخش فعال شده
activated sludge U لجن فعال شده
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
reactivating U دوباره فعال کردن
surface active agents U مواد فعال در سطح
reactivated U دوباره فعال کردن
reactivate U دوباره فعال کردن
active zone of well U حوزه فعال چاه
euchromatin U بخش فعال کروماتین
activated carbon U کربن فعال شده
deactivate U غیر فعال کردن
activated carbon U ذغال فعال شده
activated charcoal U کربن فعال شده
deactivates U غیر فعال کردن
deactivating U غیر فعال کردن
inactivate U غیر فعال کردن
reactive current U جریان غیر فعال
reactive power U توان غیر فعال
active status U خط مشی فعال توپخانه
idle money U پول غیر فعال
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
lie by U غیر فعال باقی ماندن
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
activation U فعال شدن کنش وری
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
psychoactive drug U داروی فعال کننده روان
activated methylene group U گروه متیلن فعال شده
reticular activating system U دستگاه فعال ساز شبکهای
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
anaerobic U زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
to lie dormant U غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
nonstriker U یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
membrane keyboard U احساس کننده فشار را فعال میکند
epo U Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
ascending reticular activating system U دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
standbys U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras U system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
masks U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
viscosity valve U شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
mask U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
sessions U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
session U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hot U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupting U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hottest U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
stationed U مرکز
station U مرکز
center U مرکز
middles U مرکز
acentric U بی مرکز
hearts U مرکز
stations U مرکز
omphalos U مرکز
centered U مرکز
meddles U مرکز
meddled U مرکز
centre U مرکز
centers U مرکز
intermediate exchange U مرکز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com