Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
army personnel center
U
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
operation center
U
مرکز عملیات
centre of activities
U
مرکز عملیات
direction center
U
مرکز هدایت عملیات
tactical operation center
U
مرکز عملیات تاکتیکی
combat operations
U
مرکز عملیات رزمی
control center
U
مرکز کنترل عملیات
army in the field
U
نیروی زمینی درصحنه عملیات
theater army
U
نیروی زمینی صحنه عملیات
army personnel system
U
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
chief army censor
U
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
centrifugal
U
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
farmgate type operations
U
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
code panel
U
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
army
U
ارتش نیروی زمینی
armies
U
ارتش نیروی زمینی
tactical air controler
U
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
air ground operations
U
عملیات مشترک زمینی وهوایی
land control operation
U
عملیات تصرف اماجهای زمینی
medical assemblage
U
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal force
U
نیروی مرکز گریز
centripetal force
U
نیروی جانب مرکز
centrifugal force
U
نیروی گریز از مرکز
contrifugal force
U
نیروی گریز از مرکز
centripetal acceleration
U
نیروی جانب مرکز
central load
U
نیروی وارد به مرکز
civil military action
U
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
joint operations
U
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
air ground section
U
قسمت عملیات مشترک زمینی و هوایی
air ground system
U
سیستم عملیات مشترک زمینی و هوایی
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center
U
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
tactical air command center
U
مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی
task force
U
نیروی اجرای عملیات
task forces
U
نیروی اجرای عملیات
air frieghting
U
بار غیر تاکتیکی هوایی عملیات مشترک زمینی وهوایی
buffered computer
U
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
service component
U
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
counter air
U
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations
U
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
U
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
center mark
U
علامت مرکز نشانه مرکز
component change order
U
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
army reserve command
U
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
navy component
U
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
whole blood center
U
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
statements
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
U
عملیات کنترل زمین عملیات
sagging
U
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
battery control central
U
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue
U
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
U
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
army aircraft
U
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
m
U
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army nurse corps
U
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
time resolution
U
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
U
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations
U
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
naval landing party
U
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
operation
U
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
U
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
army commander
U
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
armistise
U
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations
U
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
center line
U
خط مرکز
intermediate exchange
U
مرکز
center
U
مرکز
concentric
U
هم مرکز
station
U
مرکز
stationed
U
مرکز
stations
U
مرکز
isocentre
U
هم مرکز
omphalos
U
مرکز
centred
U
مرکز
meddles
U
مرکز
centers
U
مرکز
centre
U
مرکز
centered
U
مرکز
middles
U
مرکز
hearts
U
مرکز
acentric
U
بی مرکز
meddle
U
مرکز
centre forward
U
مرکز
meddled
U
مرکز
heart
U
مرکز
middle
U
مرکز
ground forces
U
نیروی زمینی
ground force
U
نیروی زمینی
land force n
U
نیروی زمینی
land forces
U
نیروی زمینی
tactical air control center
U
مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
center of mass
U
مرکز هدف
center of lift
U
مرکز برا
nerve centre
U
مرکز فرمان
eccentric
U
خارج از مرکز
eccentrics
U
گریزنده از مرکز
eccentric
U
هم مرکز نبودن
outlying
U
دور از مرکز
hive
U
مرکز تجمع
nerve centres
U
مرکز فرمان
center of dispersion
U
مرکز پراکندگی
center of gravity
U
مرکز ثقل
center of distribution
U
مرکز پخش
centres of gravity
U
مرکز ثقل
center of mass
U
مرکز جرم
central control panel
U
مرکز کنترل
factories
U
مرکز تولید
central office
U
مرکز تلفن
central tendency
U
تمایل به مرکز
centre of crest circle
U
مرکز خمیدگی
centre of pressure
U
مرکز فشار
centrifugal
U
فرار از مرکز
centrifugal
U
مرکز گریز
centrifugal
U
گریز از مرکز
centre of gravity
U
مرکز ثقل
central city
U
مرکز شهر
center web
U
مرکز چرخ
centre of mass
U
مرکز ثقل
center of pressure
U
مرکز فشار
center of resistance
U
مرکز مقاومت
center of symmerty
U
مرکز تقارن
symmerty center
U
مرکز تقارن
center punch
U
مرکز سوراخ
center punch
U
مرکز منگنه
centrifugal
U
گریزنده از مرکز
center sleeve
U
مرکز مجوف
factory
U
مرکز تولید
aerodynamic center
U
مرکز ایرودینامیکی
seat
U
مرکز مقر
emporiums
U
مرکز بازرگانی
emporium
U
مرکز بازرگانی
emporia
U
مرکز بازرگانی
headquarters
U
مرکز فرماندهی
switchboards
U
مرکز تلفن
switchboard
U
مرکز تلفن
battery center
U
مرکز اتشبار
eccentric
U
گریزنده از مرکز
point
U
مرکز راس حد
point
U
محل مرکز
seated
U
مرکز مقر
seats
U
مرکز مقر
active center
U
مرکز فعال
acentric
U
خارج از مرکز
bull's-eyes
U
مرکز هدف
telephone exchange
U
مرکز تلفن
police stations
U
مرکز پلیس
police station
U
مرکز پلیس
health centre
U
مرکز سلامتی
telephone exchanges
U
مرکز تلفن
bull's eye
U
مرکز هدف
body centered cubic
U
مکعب مرکز پر
abaxile
U
خارج از مرکز
bull
U
مرکز هدف
center gage
U
مرکز سنج
centralists
U
مرکز گرای
eccentricities
U
دوری از مرکز
center mark
U
مرکز سوراخ
eccentrics
U
هم مرکز نبودن
centrifuges
U
مرکز گریز
eccentrics
U
خارج از مرکز
centrifuges
U
گریختن از مرکز
centrifuge
U
مرکز گریز
centrifuge
U
گریختن از مرکز
bulls
U
مرکز هدف
center drill
U
مته مرکز
brain center
U
مرکز مغزی
eccentricity
U
خروج از مرکز
burst center
U
مرکز ترکش
burst center
U
مرکز گلوله
caoxial cable
U
سیم هم مرکز
eccentricity
U
دوری از مرکز
eccentricities
U
خروج از مرکز
centralist
U
مرکز گرای
epicenter
U
مرکز زلزله
intermediate office
U
مرکز میانی
primary center
U
مرکز اولیه
profit centre
U
مرکز سود
provision center
U
مرکز توشه
radio centeral
U
مرکز بی سیم
regional center
U
مرکز منطقهای
reserve center
U
مرکز احتیاط
respiratory center
U
مرکز تنفسی
rhinencephalon
U
مرکز شامه
school center
U
مرکز اموزش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com