Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
put away
U
مردود ساختن طلاق دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
divorce
U
طلاق دادن
repudiating
U
طلاق دادن
repudiates
U
طلاق دادن
divorces
U
طلاق دادن
repudiate
U
طلاق دادن
divorced
U
طلاق دادن
divorcing
U
طلاق دادن
to put a way childish
U
رها کردن طلاق دادن
divorsement
U
طلاق یا مراسم طلاق
formed
U
تشکیل دادن ساختن
forms
U
تشکیل دادن ساختن
form
U
تشکیل دادن ساختن
banned
U
مردود
castway
U
مردود
reprobate
U
مردود
cast away
U
مردود
reprobatory
U
مردود
reprobates
U
مردود
disallowed kick
U
گل مردود
off cast
U
مردود
polarize
U
قطبش دادن دوقطبی ساختن
modifying
U
تغییر دادن معتدل ساختن
polarizes
U
قطبش دادن دوقطبی ساختن
modify
U
تغییر دادن معتدل ساختن
tp put to rout
U
شکست دادن وپراکنده ساختن
modifies
U
تغییر دادن معتدل ساختن
to a oneself to
U
ساختن احوال خودراوفق دادن
vary
U
متنوع ساختن تنوع دادن به
varies
U
متنوع ساختن تنوع دادن به
polarising
U
قطبش دادن دوقطبی ساختن
accredits
U
معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting
U
معتبر ساختن اختیار دادن
accredit
U
معتبر ساختن اختیار دادن
polarizing
U
قطبش دادن دوقطبی ساختن
to make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
polarised
U
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarises
U
قطبش دادن دوقطبی ساختن
fail
U
مردود شدن
failed
U
مردود شدن
rebuttable presumptions
U
فرض مردود
fails
U
مردود شدن
cast-offs
U
کنارگذاشته مردود
confutation
U
امر مردود
cast-off
U
کنارگذاشته مردود
accursedly
U
بطور مردود
wash out
U
شکست مردود
imparted
U
سهم دادن بهره مند ساختن
impart
U
سهم دادن بهره مند ساختن
imparts
U
سهم دادن بهره مند ساختن
imparting
U
سهم دادن بهره مند ساختن
off cast
U
شخص یا چیز مردود
cast off
U
متروک مردود تفاله
old wives' tale
U
عقیدهی قدیمی و مردود
old wives' tales
U
عقیدهی قدیمی و مردود
counterpose
U
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
He feels shame at failing in his exam .
U
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
divorces
U
طلاق
divorce
U
طلاق
divorced
U
طلاق
divorcing
U
طلاق
divorcee
U
زن طلاق گرفته
irrevocable divorce
U
طلاق بائن
permanent divorce
U
طلاق بائن
limited divorce
U
طلاق محدود
revocable divorce
U
طلاق رجعی
revocation of divorce
U
رجوع از طلاق
voidable divorce
U
طلاق رجعی
be granted a divorce by
U
طلاق گرفتن از
divorce granted at the a woman's request
U
طلاق خلع
repudiation
U
طلاق شرعی
divorcees
U
زن طلاق گرفته
to get divorce
U
طلاق گرفتن
to be divorced from
U
طلاق گرفتن از
bill of divorce
U
طلاق نامه
to get a divorce
[from somebody]
U
طلاق گرفتن
[از کسی]
apply for a divorce
U
تقاضای طلاق کردن
accolade
U
[آذینی روی طلاق، در و پنجره]
connivance
U
ی تواند زن خود را طلاق دهد
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
He has divorced his wife.
U
از زنش جدا شده ( او را طلاق داده است )
images
U
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
cruelty
U
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
run out
U
خسته شدن مردود شدن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
creating
U
ساختن
idolizing
U
بت ساختن
idolizes
U
بت ساختن
composes
U
ساختن
idolized
U
بت ساختن
idolising
U
بت ساختن
idolises
U
بت ساختن
indite
U
ساختن
minted
U
ساختن
idolised
U
بت ساختن
put-up
U
ساختن
mint
U
ساختن
bulid
U
ساختن
carbonize
U
کک ساختن
mints
U
ساختن
compose
U
ساختن
confect
U
ساختن
minting
U
ساختن
dree
U
ساختن با
put up
U
ساختن
idolize
U
بت ساختن
constructs
U
ساختن
remakes
U
از نو ساختن
remake
U
از نو ساختن
manufacture
U
ساختن
manufactured
U
ساختن
manufactures
U
ساختن
constructing
U
ساختن
generate
U
ساختن
generated
U
ساختن
generates
U
ساختن
generating
U
ساختن
construct
U
ساختن
constructed
U
ساختن
fabrication
U
ساختن
fabricates
U
ساختن
to get along
U
ساختن
fabricated
U
ساختن
fabricate
U
ساختن
set up
U
ساختن
miscreate
U
بد ساختن
invent
U
ساختن
invented
U
ساختن
inventing
U
ساختن
fabricating
U
ساختن
upbuild
U
ساختن
to t. up
U
ساختن
to make away
U
ساختن
pellet
U
حب ساختن
to make a shift
U
ساختن
to go in with
U
ساختن با
invents
U
ساختن
makes
U
ساختن
produced
U
ساختن
create
U
ساختن
upgrading
U
ساختن
creates
U
ساختن
upgrades
U
ساختن
upgrade
U
ساختن
produce
U
ساختن
make
U
ساختن
unifies
U
تک ساختن
builds
U
ساختن
unify
U
تک ساختن
unifying
U
تک ساختن
pills
U
حب ساختن
pill
U
حب ساختن
forborne
U
ساختن با
bridge
U
پل ساختن
build
U
ساختن
produces
U
ساختن
bridges
U
پل ساختن
fashioned
U
مد ساختن
fashions
U
مد ساختن
fashioning
U
مد ساختن
buildings
U
ساختن
bridged
U
پل ساختن
upgraded
U
ساختن
fashion
U
مد ساختن
forges
U
اسنادساختگی ساختن
timed
U
متقارن ساختن
forge
U
اسنادساختگی ساختن
to settle a persons hash
U
کارکسیرا ساختن
pour
U
روان ساختن
poured
U
روان ساختن
to run rup
U
باشتاب ساختن
times
U
متقارن ساختن
pouring
U
روان ساختن
discourages
U
بی جرات ساختن
tunnel
U
تونل ساختن
tunnelled
U
تونل ساختن
tunneled
U
تونل ساختن
establishing
U
ساختن برقرارکردن
versify
U
شعر ساختن
establish
U
ساختن برقرارکردن
vext
U
متلاطم ساختن
ure
U
عرفی ساختن
tunnels
U
تونل ساختن
hedge
U
پرچین ساختن
hedged
U
پرچین ساختن
hedges
U
پرچین ساختن
trammel
U
محدود ساختن
tp put to rout
U
منهزم ساختن
water disposal
U
ساختن اگو
necessitate
U
ناگزیر ساختن
establishes
U
ساختن برقرارکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com