Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ferial
U
مربوط بمیان هفته عیدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
festal
U
عیدی
festival
U
عیدی
handsel
U
عیدی
festivals
U
عیدی
handsel
U
عیدی دادن
to come on the tapis
U
بمیان امدن
interlard
U
بمیان اوردن
input
U
پول بمیان نهاده
inputted
U
پول بمیان نهاده
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
talking of ...
U
حال که صحبت از...... بمیان امد
to drag in a subject
U
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
weekends
U
اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend
U
اخر هفته تعطیل اخر هفته
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
a week
U
یک هفته
week
U
هفته
weeks
U
هفته
per week
U
هر هفته
weeklies
U
هفته به هفته
weekly
U
هفته به هفته
week end
U
اخر هفته
running days
U
ایام هفته
fair market
U
هفته بازار
f.service
U
نمازمعمولی هفته
triweekly
U
هر سه هفته یکبار
eight day
U
هفته کوک
to morrow week
U
از فردا یک هفته
for a week
U
برای یک هفته
this d. a week
U
یک هفته از امروز
A whole week
U
یک هفته تمام
weekdays
U
روز هفته
weekday
U
روز هفته
last week
U
هفته گذشته
next week
U
هفته گذشته
hebdomad
U
هفت هفته
inside of a week
U
کمتر از یک هفته
passion week
U
هفته مصیبت
inside of a week
U
در یک هفته کمتر
midweek
U
میان هفته
nrxt monday
U
دوشنبه این هفته
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
Weekend
U
تعطیلات آخر هفته
feria
U
یکی از ایام هفته
one anxious week of waiting
U
یک هفته انتظار با نگرانی
week day
U
روز معمولی هفته
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
We stayed at the seaside for one week .
U
یک هفته کنا ردریا ماندیم
embryos
U
جنین کمتر از هشت هفته
write me every week
U
هر هفته برای من نامه بنویسید
to borrow for ... weeks
U
برای ... هفته قرض گرفتن
capacitor
U
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
passion week
U
هفته پیش از رستاخیز مسیح
Within the next few weeks .
U
درعرض چند هفته آیند ؟
embryo
U
جنین کمتر از هشت هفته
at least four times a week
U
کم کمش چهار بار در هفته
Every day of the week but Sundays.
U
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
bank holiday
U
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
per
U
برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
foetuses
U
جنین بیش از هشت هفته حمل
sempiternal
U
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
semiweekly
U
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
weekender
U
کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
fetuses
U
جنین بیش از هشت هفته حمل
I had my car broken into last week.
U
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
She comes here at least once a week .
U
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
foetus
U
جنین بیش از هشت هفته حمل
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
Maundy Thursday
U
پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
What is the price per week?
U
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
I'm really looking forward to the weekend.
U
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week .
U
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
They must give not less than 2 weeks' notice.
U
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank goodness
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday!
[TGIF]
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria
U
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeships
U
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship
U
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day
U
روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
fairest
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly
U
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
fairs
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
irrelevant
U
نا مربوط
cretaceous
U
مربوط به گچ
pertaining
U
مربوط به
curatorial
U
مربوط به
pertinent
U
مربوط به
related
U
مربوط
as for
U
مربوط به
for
U
مربوط به
pertinenet
U
مربوط
lineal
U
مربوط به خط
apposite
U
مربوط
eight bit system
U
مربوط به یک
affined
U
مربوط
pertinent
U
مربوط
germane
U
مربوط
correspondents
U
مربوط به
proper
U
مربوط
vespertinal
U
مربوط به شب
relevant
U
مربوط
condequent
U
مربوط
caprine
U
مربوط به بز
correspondent
U
مربوط به
coherent
U
مربوط
coordinate
U
مربوط
hydraulic
U
مربوط به اب
immunologic
U
مربوط به مصونیت
anal
U
مربوط به مقعد
communist
U
مربوط به کمونیسم
anent
U
در مشارکت با مربوط به
communists
U
مربوط به کمونیسم
aeronautical
U
مربوط به فضانوردی
adulterous
U
مربوط به زنا
genethliac
U
مربوط به طالع
ameboid
U
مربوط به امیب
hypophyseal
U
مربوط به هیپوفیز
operatic
U
مربوط به اپرا
garlicky
U
مربوط به سیر
retired
U
مربوط به بازنشستگی
archival
U
مربوط به بایگانی
dependent
U
مربوط محتاج
speculative
U
مربوط به اندیشه
fistulous
U
مربوط به ناسور
four dimensional
U
مربوط به بعدچهارم
acrobatic
U
مربوط به بندبازی
arteriovenous
U
مربوط به رگها
technological
U
مربوط به فناوری
analitical
U
مربوط به تجزیه
gallinaceous
U
مربوط بماکیان
arithmeticlal
U
مربوط به حساب
existential
U
مربوط به هستی
glyptic
U
مربوط به حکاکی
horsy
U
مربوط به اسب
affiliated
U
مربوط ساختن
goidelic
U
مربوط بسلت
affiliate
U
مربوط ساختن
hominoid
U
مربوط به بشر
aguish
U
مربوط به تب و لرز
anglian
U
مربوط به نژاد
hawaiian
U
مربوط به هاوایی
ameba
U
مربوط به امیب
haemic
U
مربوط بخون
aluminous
U
مربوط به الومینیوم
hydrographic
U
مربوط به اب نگاری
hydropic
U
مربوط به استسقاء
affiliates
U
مربوط ساختن
glossal
U
مربوط به زبان
budgetary
U
مربوط به بودجه
electrically
U
مربوط به الکتریسیته
arbitrative
U
مربوط بحکمیت
arbitral
U
مربوط به حکمیت
parental
U
مربوط به والدین
agrologic
U
مربوط بخاکشناسی
amebic
U
مربوط به امیب
ameban
U
مربوط به امیب
prospective
U
مربوط به اینده
hydrostatic
U
مربوط به فشار اب
affiliating
U
مربوط ساختن
amazonian
U
مربوط به امازونها
britannic
U
مربوط به بریتانیا
familial
U
مربوط به خانواده
computational
U
مربوط به یک محاسبه
nautical
U
مربوط به کشتیرانی
nasal
U
مربوط به بینی
c
U
مربوط به کامپیوتر
brumal
U
مربوط به زمستان
corresponsive
U
مربوط بیکدیگر
fractional
U
مربوط به بخشها
fractional
U
مربوط به بخشهایی
Americans
U
مربوط بامریکا
bear on
U
مربوط بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com